پذیرش اصلاحات اقتصادی در ده ی چهل شمسی متأثر از دکترین «پاسخ انعطاف پذیر» کندی
پذیرش سیاست سد نفوذ و مقابله با کمونیسم
اعطای امتیاز کاپیتولاسیون به نظامیان آمریکا
عهده داری ژاندارمی منطقه در اثر سیاست منطقه ای نیکسون_ کسینجر و شرکت در جنگ ظفار و شاخ آفریقا
وابستگی ایران به قدرت ها و نفوذ گسترده ی آن ها در اور ایران
اعتراضی
دوره ی زمامداری مصدق
اجرای سیاست موازنه ی منفی و ملّی شدن نفت
دوره ی حاکمیت جمهوری اسلامی ایران
پیگیری سیاست اعتراضی و طرد قدرت های استکباری
(قوام، ۱۳۷۸، ۱۹۲)
هم چنین می توان جهت گیری سیاست خارجی ایران نسبت به قدرت های جهانی را در نمودار زیر نشان داد:
+: جهت گیری اعتراضی
۰: جهت گیری بی طرفی
-: جهت گیری سازش و همکاری
انقلاب مشروطیت
بی طرفی ایران در جنگ جهانی اول
اشغال ایران در جنگ جهانی اول
بی طرفی ایران در جنگ جهانی دوم
اشغال ایران در جنگ جهانی دوم
سیاست موازنه ی منفی
کودتای ۲۸ مرداد
پیروزی انقلاب اسلامی
(قوام، ۱۳۷۸، ۱۹۳)
۲-۱۳ سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران پس از انقلاب اسلامی:
با وقوع انقلاب اسلامی ایران تحولات عظیمی در تمامی زمینه ها ازجمله سیاست خارجی ایجاد شد. بر این اساس از همان روزهای اول انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی (ره) به عنوان رهبر انقلاب اسلامی ایران، سیاست خارجی جمهوری اسلامی را در شعار “نه شرقی، نه غربی” اعلان نمود.
از ابتدای انقلاب اسلامی تا کنون شاهد طرح دیدگاه ها و گفتمان های مختلفی در عرصه ی سیاست خارجی هستیم که هر یک در شرایط تاریخی مشخصی بر شکل گیری ماهیت آن تاثیر گذاشته اند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ ، گفتمان ملی گرایی لیبرال بر سیاست خارجی دولت موقت حاکمیت داشت. پس از استعفای دولت موقت و بر کناری بنی صدردر خرداد ماه ۱۳۶۰، ابر گفتمان اسلام گرایی بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران حاکم شد که تا کنون نیز استمرار دارد. ولی گفتمان کلام اسلام گرایی در طول تقریباَ سه دهه ی گذشته دستخوش دگرگونی و دگردیسی گردیده است. حاصل این تحول درون گفتمانی شکل گیری و ظهور چهار خورده گفتمان مختلف از بطن اسلام گرایی بوده است. ( دهقانی سید جلال، ۱۳۸۶، ۶۷) این خرده گفتمان ها عبارتند از:
۲-۱۳-۱ دوره ی اول، دوران محافظه کاری با خط و مشی لیبرالیسم:
در این دوره روش اجرایی و مکانیسم ارتباط با دولت ها در دستور کار قرار داشت و ما بین سال های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ را شامل می شود. این دوره که مصادف با وقوع انقلاب اسلامی در ایران و دوره حاکمیت دولت موقت است، اصولاً به خاطر حاکم بودن شرایط نابسامان ناشی از وقوع انقلاب، حفظ انقلاب و کشور از تجزیه و فروپاشی مجدد در دستور کار دولتمردان قرار گرفت. برخی معتقدند که در این دوران سیاست خارجی کشور در واقع تداوم و استمرار سیاست خارجی دوران قبل از انقلاب است با این تفاوت که رهبر انقلاب بر اصول اساسی و سیاست نه شرقی نه غربی تاکید کرده بود (بخشایشی اردستانی، ۱۳۷۵، ۷۶). عده ای از این مسأله غافل اند که یک پدیده ی عظیم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در کشور به نام انقلاب اسلامی به وقوع پیوسته بود که ذهن همه ی دولتمردان را به حفظ آن و تلاش در تثبیت آن مشغول نموده بود.
در این راستا دو دیدگاه کاملاً متضاد در سطح سیاست خارجی و داخلی شکل گرفت. دیدگاه نخست که دولت موقت آن را نمایندگی می کرد، معتقد بود که حفظ و تثبیت نظام اسلامی تازه تاسیس منوط به حفظ و گسترش روابط با کشورهای غربی خصوصاً ایالات متحده آمریکا است. این دیدگاه معتقد بود که منافع ملی باید بر منافع و مصالح اسلامی رجحان داشته باشد. دیدگاه دوم که نمایندگی آن را رهبری انقلاب و جمعی از روحانیون بر عهده داشتند، معتقد بودند که حفظ و تثبیت نظام اسلامی تازه تاسیس منوط به استقلال اش از هر قدرت خارجی است. آنها معتقد بودند که انقلاب ما یک انقلاب اسلامی است و به همین خاطر باید منافع و مصالح اسلامی را در دستور کار خود قرار دهیم. در همین راستا به طرح سیاست نه شرقی و نه غربی در سطح سیاست خارجی و ضدیت با قدرت های خارجی از جمله ایالات متحده آمریکا و اسرائیل پرداختند. (رمضانی، ۱۳۸۶ ، ۶۰) سیاست خارجی دولت بازرگان را می توان به طور خلاصه این گونه مطرح کرد:
دولت موقت فاقد یک استراتژی مشخص برای سیاست خارجی بود ودرک روشنی ازسیاست نه شرقی نه غربی نداشت و آن را موازنه ی منفی قلمداد می کرد.
تمایل به ترمیم رابطه با ایالات متحده با توجه به دیدگاه نخست وزیر و وزیر امور خارجه در حوزه ی سیاست خارجی که در نهایت به استعفای دولت موقت گردید.
دربین اعضای دولت موقت هم در مورد تصمیم گیری در سیاست خارجی اختلاف نظر عمیقی وجود داشت.
دولت موقت فاقد پایگاه مردمی برای پیشبرد دید گاه ها ی خود درعرصه سیاست خارجی بود.
تعارض دیدگاه های مذکور با اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام (ره) به سود دیدگاه دوم پایان یافت.
با سقوط دولت موقت و روی کار آمدن سید حسن بنی صدر دوره ی حاکمیت لیبرال ها بر سیاست خارجی وارد مرحله تازه ای شد. در این مرحله سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تحت شعاع سه مسئله بود:
گروگان های آمریکایی که توسط دانشجویان پیرو خط امام نگهداری می شدند.
حمله شوروی به افغانستان واشغال این کشور.
حمله عراق به ایران وآغاز جنگ تحمیلی.
روند سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران دراین شامل دو مرحله بود که ابتدا دوره ی ابهام وآشفتگی و پس ار آن دوره ی اصول گرایی را شامل می شود. در دوره ابهام که در دوران بنی صدر بود ایران از سوی ایالات متحده برای آزادی گروگان ها تلاش هایی را با ارعاب و تهدید و تطمیع آغاز کرد. با فرار بنی صدر از کشور قدرت به نیروهای انقلابی منتقل گشت و سیاست خارجی دچار تحول عمده و انقلابی شد. درواقع سکان سیاست خارجی دراین دوران در دست امام خمینی قرار گرفت. دراین مقطع سیاست خارجی ایران براساس الگوی تقابل گرای/محدودیت محور بود.
۲-۱۳-۲ دوره دوم، دوره ی ارزش محور یا آرمانگرای امت محور:
در این دوره خط و مشی ارتباط بیشتر با مردم و ملت ها و تأکید کمتر بر روابط دولت با دولت ها در دستور کار قرار داشت و ما بین سال های ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ را شامل می شود. تأکید بر اتخاذ دیپلماسی مستقل از وابستگی به قدرت های استکباری، نفی نظام بین المللی حاکم و تلاش در برقراری نظام عادلانه بین المللی به همراه تأکید بر برداشتی اخلاقی از دولت و وظایفش در کنار اهتمام به بحث صدور انقلاب سبب گردید که در این دوره سیاست خارجی کشور جنبه مکتبی به خود گیرد. گفتمان آرمان گرایی بسط محور با تاکید بر بسط و گسترش بخشی به ایدئولوژی رهایی بخش اسلامی و صدور انقلاب به کشورهای تحت ستم، بسط افکار و پیام ها و شعارهای انقلابی و جایگزین کردن مرزهای ایدئولوژیک به جای مرزهای جغرافیایی را در دستور کار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در این دوره قرار داد. (رمضانی، ۱۳۸۶ ، ۶۴)
۲-۱۳-۳ دوره ی سوم، دوره ی منفعت محور_اصلاح طلبی اقتصادی (عملگرا):
در این دوره در پی عادی سازی رفتار خارجی (سیاست خارجی) با خط و مشی رابطه بیشتر دولت با دولت ها و رابطه کمتر ملت با ملت ها در دستور کار قرار داشت و ما بین سال های ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶ را شامل می شود.
آخرین نظرات