از نظر “اریک فروم” سلامت روان افراد با توجه به جامعه تعریف می شود.بارور کردن انسان از عشق و اخلاق و محبت حالت آرمانی و کمال مطلوب انسان است و هنوز هیچ جامعه ای بدان دست نیافته است.در چنین جامعه رشد یافته ای تمرکز بر انسان بودن خواهد بود.مراد از عملیات اقتصادی،اجتماعی و سیاسی افزایش کمال آدمی و کنش و کارکرد کامل آن ها خواهد بود.آرمان چنین جامعه ای همبستگی بشری و مشارکت مسئولانه است و استفاده کامل از توانایی ها وشایستگی های هر فرد انسانی است.[۱۷۱]
در اسلام قائده ای است به نام سدّ ذرائع که به معنای بستن و منع و جلوگیری کردن آمده است و در اصطلاح به معنای ایجاد سد و مانع در راه ارتکاب حرام است.به این معنا که هر چیزی که حرام است وسیله رسیدن به آن نیز حرام است.این قائده بخشی از سیاست جنایی اسلام در جهت پیشگیری و عادی شدن جرم و جلوگیری از حرکت جامعه به سمت ریختن قبح جرم است.بعضی از رفتارها به دلیل مفسده بزرگتری که دارند دارای ضمانت اجراهای سخت تر و به دلیل نقص هنجارهای اجتماعی و اثر گذاری آن بر روی عدالت در جامعه سرزنش بیشتری را به همراه دارند.مانند قاچاق یا حمل اسلحه،استفاده از اموال بیت المال برای منافع شخصی،سوء استفاده از مقام و منصب برای فریب مردم و … پس کسی که در منصب یا مقامی قرار گرفت نمی تواند با سوء استفاده از آن و به توجیه اینکه به عنوان مسئول حق برداشت از بیت المال یا کسب اعتبار برای خود را دارد توازن در جامعه و عدالت اجتماعی را بر هم بزند.نه تنها آن مال و آن موقعیت نامشروع می شود بلکه راه به دست آوردن آن یعنی سوء استفاده از قدرت و مقام نیز در آن مورد نامشروع میگردد.و راه برای به وجود آمدن مجرم یقه سفید نیز بسته خواهد شد[۱۷۲] اخلاق اجتماعی نوعی نظارت کننده غیر رسمی بر آدمی است. نوعی خودتنظیم گر اجتماعی است که بسیار کارآمدتر از قانون عمل میکند.در مقابل این اخلاق رزائل اخلاقی و عدم وجدان اخلاق اجتماعی و فردی سر منشا بسیاری از نابسامانی ها و بزهکاری هاست.دین در معنای وسیع و اجتماعی با توصیه و ترویج عدالت و اخلاق با قراردادن سیستم های نظارتی فردی و اجتماعی و تأکید بر مسئله عدالت و تساوی در حقوق افراد مانع از احساس حقارت در آن ها و یا عقب ماندن در استفاده از منابع و امکانات حس رقابت ناسالم را از آنان میگیرد.در این سیستم تنها رزائل و ناهنجاری ها و بزهکاری ها هدف قرار گرفته نمی شود بلکه مانع از آن می شود که حتی خیزش به سمت این انحرافات نیز صورت بگیرد.
یکی از اهداف اصلی انبیاء هم بر پایی عدل و داد و مبارزه با مفاسد اجتماعی بوده است. «لَقَد اَرسَلنا بِالبَیِّنَات وَ أنزَلنَا مَعَهُم الکِتَاب وَ المیزان لِیَقُوم النّاسُ بِالقِسط:ما رسولان خود را با معجزاتی آشکار فرستادیم و بر آن ها کتاب و میزان را نازل کردیم تا مردم برای برپایی عدالت قیام کنند.»[۱۷۳] به طوری که هر پیامبری از اصلی ترین اهداف خود را برپایی نظام عدل و مساوات میان مردم قرار میداد.پیامبران در مقابل گردنکشان و جاه طلبان به مقابله پرداختند. زیرا میدانستند که داشتن جامعه ای سالم بدون عدالت اجتماعی و تقسیم عادلانه و فراگیر موقعیت ها و ثروت ها امکان پذیر نیست.گاهی با مبارزه این هدف به دست میآمد گاهی با تعلیم و آموزش و تشریع احکامی مانند پرداخت زکات و کمک به فقرا و ایتام و ساده زیستی در صدد به وجود آوردن مساوات و تقسیم عادلانه ثروت میان افراد بودند.[۱۷۴]
بخش دوم:
شیوه های تعدیل گرایش های مجرمانه با تکیه بر باورهای دینی
فصل نخست:
تعدیل و پیشگیری اولیه از گرایش مجرمانه
در این فصل به بررسی باور به خدا و معاد و همچنین توصیه های دینی و باور به آن ها در پیشگیری اولیه از جرم می پردازیم که تا چه اندازه این باور ها در جلوگیری و ایجاد یک مانع درونی در ارتکاب جرم مؤثر است.
مبحث اول: باور به خداوند و معاد
افراد تا چه میزان به خدا باور دارند؟تا چه میزان می دانند که خدا آگاه به تمام امور افراد است؟آیا اگر همه به واقع به معاد اعتقاد واقعی داشتند باز هم مرتکب جرم و گناه می شدند؟عمل به توصیه های دینی چه نقشی در عدم انجام جرم و داشتن یک ذهن و روح عاری از وسوسه بازی میکند؟در این فصل به توضیح این پرسش ها می پردازیم.
گفتار اول: باور به خداوند
«اِنَّما اَلمومِنونَ اَلَّذینَّ اِذا ذَکِرَ اللّهَ وَ جَلَت قُلوبِهِم وَ اِذا تَلَیتُ عَلَیهِم ءاَیَته زادَتهم ایماناً» (مؤمنان آنهایی هستند که چون ذکری از خدا شود دلهاشان ترسان و لرزان شود و چون آیات خدا را بر آن ها تلاوت کنند بر مقام ایشان بیفزاید.»[۱۷۵]
«اگر خدا نباشد همه چیز مباح است.» این سخن داستایوفسکی است که میگوید اگر انسانها باور به خالق و خداوند نداشته باشند هیچ مانعی در انجام هیچ فعلی نمی بینند.[۱۷۶] بی گمان شناخت خالق هستی و اعتقاد به او سرمنشا تمام علوم و معارف و ابتدای هر راهی است.«اَوَّلُ الدّینِ مَعرِفَتُهُ:ابتدای دین معرفت خدا است.»[۱۷۷] هر معرفت و دانشی بدون این معرفت ناقص و ابتر است.اگر همه دانش ها و معارف زندگی را به درختی مانند کنیم ریشه و اساس آن معرفت خداوند است.[۱۷۸]
آن کس که تورا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانـه کنی هر دو جهانـــش بخشـــی دیوانه تو هر دو جهان را چه کنـد
آنچه به آدمی شخصیت داده و هویت واقعی او را شکل میدهد که به وسیله آن معنایی برای انسان بودن مییابد و او را از علل باطل و سوالات بی پاسخی همچون من کیستم،چرایی زیستن و زندگی بعد از مرگ نجات میدهد همانا اعتقاد به وجود خداوندی است که به حال همه بندگان آگاه است.این باور به خداوند است که در زندگی راهنمای انسان است.از بسیاری فسادها،گناه ها،پوچ انگاری ها،یاس های متعدد،نداشتن های مادی رهایی می بخشد.[۱۷۹]
اعتقاد به وجود یک آفریدگار دانا و حسابگر اثر روانی زیادی نیز بر آدمی دارد و باعث آرامش درون او در برخورد با مسائل و مشکلات میگردد.به عنوان مثال ممکن است از بسیاری از نا عدالتی ها در دنیا رنج ببرد اما ایمان دارد که در ترازوی خداوندی خللی راه نمی یابد و همه چیز در محضر عدل الهی به حساب کشیده خواهد شد.چنین تفکری باعث آرامش انسان می شود.زیرا میداند که در یک محکمه با اطمینان به این مسائل رسیدگی شده و دیگر خود در صدد گرفتن آن بر نمی آید.
سرشت آدمی با نسیان و غفلت عجین شده است.انسان ها به علت غفلت از خدا مرتکب گناه و جرم میگردند.هر زمان نفس،آدمی را به سوی حرص و طمع و حسادت و دروغ و ریا سوق می داده و به پایمال کردن حق دیگران عادت میدهد.در مقابل این انگیزه و گرایشات منحرف و مجرمانه قوی باید یک عاملی قوی و بازدارنده وجود داشته باشد که جلوی این طغیان شهوات را بگیرد.یاد خدا از طریق ذکر او و به جا آوردن اعمال دینی مانند نماز و دعا بهترین عامل بازدارنده انسان از گناه و جرم است.«اِنَّ الصَّلاهَ تَنهی عَنِ الفَحشاءِ وَالمُنکَر وَ لِذِکرِاللهِ الاَکبَر:همانا نماز از کار زشت و ناپسند باز میدارد.»[۱۸۰]
آخرین نظرات