کارمندانی که می دانند از آن ها چه توقعی می رود، هدف یا مأموریت خود را درک میکنند، آن هایی که فرصت هایی برای بهتر بودن و پیشرفت کردن دریافت میکنند و آن هایی که دائماً در حال جستجوی اطلاعاتی در مورد چگونگی بهبود بخشیدن پیشرفت شان هستند، احتمال تجربه موفقیت بیشتری را دارند .
اهداف شخصی توسط باورهای خودکارآمدی تعیین میشوند. باورهای خودکارآمدی در انتخاب درجه ی چالش و تعهد به اهداف شخصی تأثیر دارند. باورهای خودکارآمدی پیشرفته منجر به تنظیم اهداف چالش برانگیزتر شده؛ و باورهای خودکارآمدی تقلیل یافته، منجر به تعیین هدف معمولی تر و مدل انگیزشی واقعی تر و قابل دسترس تر می شود .
– اجرای اهداف: خودکارآمدی درک شده نه تنها در انتخاب اهداف، بلکه بر اجرای آن ها نیز اثر میگذارد. انجام یک تصمیم به هیچ وجه به افراد اطمینان نمی دهد که رفتارهای مورد نیاز را به طور موفقیت آمیز انجام دهند و در مواجهه با مشکلات استقامت و پایداری داشته باشند. یک تصمیم گیری روانی به یک عمل روانی مشتق شده از باور کارآمدی بالا، نیاز دارد. باور به کارآمدی شخصی همچنین به رفتار انسان شکل میدهد که آیا از فرصت ها استفاده میکند و یا از حضور آنان در شرایط مختلف زندگی جلوگیری به عمل می آورد و وجود موانع و مشکلات را دشوارتر میکند. افراد با خودکارآمدی بالا بر فرصت های ارتقاء شغلی و غلبه بر موانع متمرکز میشوند، با ابتکار و پشتکار عنان کنترل بر محیط و محدودیت ها را به دست می گیرند. افرادی که دچار خودشکی میشوند بر موانع و محدودیت ها کنترل کمی دارند و یا اصلاً کنترل ندارند و به آسانی تلاش های خود را بیهوده می شمارند. انسان از فرصت هایی محیطی کم استفاده میکنند (عبداللهی،۱۳۸۵).
– میزان تلاش: افرادی که احساس خودکارآمدی بالاتری دارند، با شدت و پشتکار بیشتری تلاش میکنند، البته بین تأثیر احساس خودکارآمدی بر میزان تلاش به هنگام یادگیری و تأثیر آن بر اجرای مهارت های فراگرفته شده، تفاوت وجود دارد. زیرا افراد با خودکارآمدی بالا ممکن است احساس کنند که به تلاش برای یادگیری این مهارت ها نیاز چندانی ندارند (مرادی، ۱۳۸۹).
– میزان استقامت و پشتکار: باندورا (۱۹۹۷) معتقد است که خودکارآمدی درک شده در میزان استقامت، جدیت و پشتکار فرد در نیل به اهداف مورد انتظار در برخورد با موانع، اثر میگذارد. افراد کارآمد در مواجهه با رویدادهای دشوار، استقامت و پشتکار زیادی به خرج میدهند و از نتایج مختلف فردی و محیطی بازخوردهای مثبت می گیرند که آن بازخوردها به نوبه ی خود به عنوان تقویت کننده یا قدرت دهنده به خودکارآمدی عمل میکنند. به عکس افراد با خودکارآمدی پایین و یا افرادی که در کسب نتایج مورد انتظار تلاش نمی کنند، بازخوردهایی که نشانگر عدم توانمندی در انجام وظایف است، دریافت میکنند (هویدا،۱۳۹۲).
– استرس و فشار روانی: خودکارآمدی بر میزان استرس و فشار روانی و افسردگی ناشی از موقعیت های تهدید کننده اثر میگذارد. افراد با کارآمدی بالا در موقعیت های فشارزا سطح فشار روانی خود را کاهش میدهند ولی افراد دارای خودکارآمدی پایین در کنترل تهدیدها، اضطراب بالایی را تجربه میکنند و عدم کارآمدی خود را گسترش میدهند، بسیاری از جنبههای محیطی را پرخطر و تهدیدزا می بینند، که این امر میتواند موجب استرس و فشار روانی فرد شود. افرادی که باور دارند میتوانند تهدیدها و یا فشارهای بالقوه را کنترل کنند، عوامل آشفته ساز را به ذهن خود راه نمی دهند و در نتیجه به وسیله ی آن ها آشفته نمی شوند (هاشمیان، ۱۳۸۹).
فرآیندهای عاطفی
موفقیت و پیروزی هر انسانی در زندگی، کسب و کار، دوست یابی یا هر اقدام دیگر، حاصل تصور و نگرش مثبت شخصی احراز خویشتن است. این نگرش مثبت است که فرد را به سوی موفقیت می کشاند و بر عکس نگرش منفی از خود و دیگران باعث می شود که ذهن انسان به جای استفاده از فرصت ها، صرف فکر کردن به مشکلات شود که در دراز مدت میتواند اثرات سوء دیگری در رفتار و خلق و خو با دیگران داشته باشد. تجربه های ناشی از موفقیت و یا شکست کارکنان در طول سال ها خدمت، تصورات آنان را در رابطه با تواناییهای شان نسبت به انجام وظایف شغلی تحت تأثیر قرار میدهد. اگر کارمند معتقد باشد که قبلاً وظیفه ی مشابهی را با موفقیت انجام داده است، احتمالاً با وظایف و فعالیت های بعدی، بیشتر با نگاه مثبت برخورد خواهد کرد و اگر با شکست مواجه شده باشد، به تکالیف بعدی با نوعی نگاه منفی رو به رو خواهد شد. باندورا معتقد است که حل این مسأله یا موفقیت در انجام یک وظیفه ی خاص، تجربه ی هیجانی را ایجاد میکند که موجب تمایل و گرایش به درگیر شدن برای رسیدن به حد تسلط در مسائل آینده در افراد می شود و احساس کارآمدی آنان را افزایش میدهد (همان).
فرآیندهای انتخابی
افرادی که حس خودکارآمدی قوی دارند، مجدداً موقعیت هایی را انتخاب میکنند که در آن ها موفق شوند. همچنین این اشخاص در اجرای کارها و اکسب نتایج مطلوب فعال تر هستند. برعکس، افرادی که احساس اثربخشی نمی کنند، به تماشاچیانی غیرفعال تبدیل میشوند که دنیا را علیه خود می دانند و نسبت به کنترل وقایعی که در زندگی آن ها رخ میدهد احساس ضعف دارند (شاوران، ۱۳۹۰).
فرآیندهای انتخابی به توانایی افراد در ایجاد محیط مطلوب و سودمند و کنترل نسبی بر آنچه در زندگی روزمره با آن مواجه میشوند، اشاره دارد. افراد تا حدی در شکل دهی محیط خود نقش دارند، بنابرین باورهای خودکارآمدی از طریق تأثیر بر انواع فعالیت ها و محیط هایی که افراد انتخاب میکنند، میتواند زندگی آن ها را شکل دهد. افراد از طریق انتخاب هایی که انجام میدهند، قابلیت ها، علائق و ارتباطات اجتماعی را که تعیین کننده ی جریان زندگی آن هاست، پرورش میدهند. هر عاملی که بر رفتار انتخابی تأثیر میگذارد، میتواند عمیقاً در جهت رشد فردی نقش داشته باشد (هویدا،۱۳۹۲).
۳-۵-۲ ظرفیت ها و قابلیت های مؤثر در خودکارآمدی
باندورا (۲۰۰۰) معتقد است که انسان برای کسب اطلاعات، تصمیم گیری، حل مشکلات، مدیریت محیط و تمامی فرآیندهایی که خودکارآمدی فردی را تعیین میکند، به قابلیت های مهمی نیاز دارد. که شامل قابلیت رمزگذاری، قابلیت جایگزینی، قابلیت دوراندیشی، قابلیت خودسامانی (خودتنظیمی) و قابلیت خوداندیشی هستند. به زغم باندورا (۱۹۹۷)، افراد به وسیله ی این قابلیت ها در رفتارهای خود، بیش از پیش، فعال خواهند شد و قادر میشوند تا عملکردهای فردی خود را بهبود ببخشند. این ظرفیت ها در کنترل اتفاقاتی که بر زندگی تأثیر میگذارد، تأثیر زیادی دارند (شاوران، ۱۳۹۰).
این قابلیت ها برای ایجاد تنظیم و نگهداری رفتاری خاص از سوی افراد به کار گرفته می شود. این قابلیت ها به عنوان مفاهیم شناختی در تعیین سرنوشت افراد نقش مهمی ایفا میکنند. در این بخش به توضیح مختصری در مورد این مفاهیم پرداخته می شود.
– قابلیت رمزگذاری
آخرین نظرات