- مسیر انتقال انرژی عظیم منطقه آسیای مرکزی تنها از طریق خطوط انتقال لوله های نفت و گازیی که از روسیه عبور می کند؛
- کسب منابع زیرزمینی ثروتمند در کشورهای منطقه آسیای مرکزی، و در نهایت
- جلوگیری از ورود کشورهای دیگر بویژه کشورهای غربی بر منطقه آسیای مرکزی؛
در راستای اهداف ژئوپلیتیکی، روسیه به دنبال اهداف اقتصادی خود در منطقه می باشد. اهداف اقتصادی روسیه در آسیای مرکزی را می توان بصورت زیر خلاصه کرد:
- تداوم ارتباطات این کشورها با جهان خارج، از طریق روسیه؛
- انتقال و ترانزیت منابع انرژی منطقه از طریق خطوط انتقال لوله های نفت و گاز روسیه؛
- تقویت جایگاه روسیه بعنوان تامین کننده نیازهای اقتصادی و تکنولوژیک جمهوریهای آسیای مرکزی؛
- جلوگیری از همگرایی کشورهای آسیای مرکزی با ساختارهای غربی و دیگر سازمان های بین المللی؛
- لزوم دسترسی به مواد کمیاب خام کشورهای منطقه؛
- تبدیل کشورهای منطقه به بازار مناسب کالاهای روس (داداندیش، ۱۳۸۶: ۹۲).
این کشور در راستای دیدگاه خارج نزدیک خود معتقد است که بر اساس موقعیت جغرافیایی روسیه، از آنجا که آسیای مرکزی یک حوزه جغرافیایی حسّاس و جزئی از روسیه تلقی می شود، هیچ کشوری غیر در این حوزه نباید به فعالیّت بپردازد. این در حالی است که ایالات متحده آمریکا در دهه پایانی قرن بیستم به عنوان یک رقیب برای روسیه وارد آسیای مرکزی شده است. در درجه نخست هدف ایالات متحده در آسیای مرکزی، جلوگیری از نفوذ روسیه و همچنین جمهوری اسلامی ایران در این منطقه است. از یک سو برخورداری کشورهای منطقه از معادن انرژی زیرزمینی و همچنین تسلّط بر آنها و همچنین بازار مصرف جمعیّتی عظیم منطقه از سوی دیگر، این کشور را علاقمند به حضور در این منطقه کرده است. این شرایط باعث تقویت همکاری اقتصادی جمهوریهای این منطقه با ایالات متحده آمریکا شده است. حضور شرکتهای مربوط به نفت و گاز که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد، در راستای چنین اهدافی توسط آمریکائیان در این منطقه قابل تفسیر است. از این رو، این کشور در ابتدا در تلاش بوده تا با بهره گرفتن از امکانات موجود در جمهوری های آسیای مرکزی از جمله انرژی فراوان، بازارهای بکر و سایر ظرفیت های ژئوپولیتیکی، بر سلطه اقتصادی خود در منطقه بیافزاید. از طرف دیگر، واقع شدن منطقه راهبردی آسیای مرکزی در همسایگی سه کشور مهم چین، روسیه و ایران که همگی دارای “سیاست های منطقه ای و جهانی مستقل از ایالات متحده آمریکا” هستند، این منطقه را از نظر ژئوپلیتیکی و همچنین راهبردی، برای دولت آمریکا حائز اهمیت کرده است. لشکرکشی ایالات متحده آمریکا به افغانستان که در پی حملات ۱۱ سپتامبر شکل گرفت، زمینه های حضور نظامی این کشور در منطقه آسیای مرکزی بیش از پیش پررنگتر ساخته است؛ به عبارت روشن تر، این منطقه به علّت موقعیّت جغرافیایی مناسب نسبت به افغانستان است، توانسته است پشتیبانی کننده حضور کشور ایالات متحده آمریکا در جنگ افغانستان باشد. از این رو، این منطقه علاوه بر آنکه برای آمریکا ارزش ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیک داشته باشد، دارای اهمیت ژئواستراتژیک است و این برای این کشور بسیار مهم است که در در ادامه در این ارتباط بیشتر توضیح داده می شود. از جمله دیگر اهداف ایالات متحده آمریکا در آسیای مرکزی، می توان به تلاش این کشور جهت جلوگیری از رشد اسلام گرایی در منطقه و بهبود مناسبات کشورهای آسیای مرکزی با جمهوری اسلامی ایران است که ذیل علائق ایالات متحده در آسیای مرکزی تشریح بیشتری در این ارتباط داده می شود.
۱ – ۲ – ۴ زمینه ها و اهداف حضور روسیه در منطقه آسیای مرکزی اضمحلال اتحاد جماهیر شوروی در دهه پایانی قرن بیستم، مهمترین حادثه ژئوپولیتیکی این دوره زمانی محسوب می شود. این رویداد مهم ژئوپلیتیک که در ورای مرزهای شمالی جمهوری اسلامی ایران روی داد، نه تنها بر جغرافیای سیاسی کشور روسیه موثر افتاد، بلکه بر شرایط کشورهای همسایه با این روسیه هم بسیار موثر بود. در کل علایق و منافع روسیه در مناطق آسیای مرکزی و قفقاز را میتوان به سه دسته عوامل اقتصادی - تجاری، اجتماعی- فرهنگی و سیاسی - امنیتی تقسیم کرد. در حوزه اقتصادی با وجود اهمیت بازار مصرف منطقه، جلوگیری از ایجاد خطوط مستقل انرژی از مسیر آسیای مرکزی که انحصار روسیه در این زمینه را با خطر مواجه میکند، هدف اصلی روسیه است. در حوزه اجتماعی ـ فرهنگی نیز اولویت در حفظ میراث فرهنگی ـ تاریخی اتحاد جماهیر شوروی و تقویت نفوذ زبان روسی در منطقه است. اما در بعد سیاسی - امنیتی روسیه بهدنبال چهار هدف عمده است؛ حفظ امنیت روسیه در مقابل سیاستهای پیشرونده ایالات متحده در منطقه، جلوگیری از نفوذ ناتو، کسب هژمونی منطقهای و ارتقاء جایگاه بینالمللی از مهمترین محورهای سیاستگذاریهای منطقهای روسیه در آسیای مرکزی است (http://www.isrjournals.ir). با این وجود، اگر بخواهیم زمینه اهداف و علائق روسیه در آسیای مرکزی را مورد بررسی قرار داد، می توانیم به حوزهای زیر اشاره کرد:
۱– ۲ – ۲ – ۴ اهمیت آسیای مرکزی بواسطه الزامات امنیّتی ناشی از موقعیت جغرافیایی روسیه
این واقعیت جغرافیایی وجود دارد که هیچ کشوری در جهان به اندازه روسیه در سمت گیری سیاست خارجی خود وابسته به ژئوپلیتیک نبوده است؛ چه در دوران شورویی سابق و چه در دوران جنگ سرد و نیز در قرن بیست و یکم که زمامداران روسیه خود را ملزم به رعایت به آن می دانند (عزتی، ۱۳۸۸: ۱۱۵). بر همین اساس و با توجه شاخصه های جغرافیایی - سیاسی روسیه، کشورهای آسیا مرکزی همواره به عنوان یک گلوگاه و شاه راه حیاتی برای روسیه عمل می کرده است. توجّه گورباچف نسبت به این اصل نیز موید اهمیّت آسیای مرکزی نسبت به سایر مناطق پیرامونی روسها بوده است. گورباچف گرچه با عنوان کردن تز خانه مشترک اروپایی مانند پطر کبیر و کاترین سعی بلیغی در پذیرش روسیه در میان کشورهای اروپایی نمود، لکن وی نیز نتوانست نسبت به اهمیّت این منطقه بی تفاوت باشد، پس از فروپاشی گروهی از روشنفکران روسی با تاکید بر خصوصیات آسیایی روسیه می کوشند تا با بهره برداری از موقعیت جفرافیایی روسیه در آسیا این کشور را به عنوان قدرتی اروپایی آسیایی و به عنوان واسط جغرافیایی بین شرق و غرب جلوه دهد (شیخ عطار، ۱۳۷۳: ۵۶). بر این اساس یکی از بحثبرنامه های مطرح در روسیه پس از فروپاشی، طرح عرصه منافع امنیتی در حوزه شوروی سابق است. به همین جهت در سال ۱۹۹۲ اولین استراتژی روسیه تدوین شد که در آن از حوزه جغرافیا یی شوروی سابق به عنوان حوزه امنیّت ملی روسیه نام برده شد. این رویکرد در دوران پس از یلتسین تقویت شد (داداندیش ۱۳۸۴: ۱۷۳). پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ میلادی، در سالهای نخست به علّت مسائل داخلی ناشی از فروپاشی ، نوع خاصی از جهت گیری در سیاست خارجی سیاستمداران این کشور نسبت به حوزه های نفوذ روسیه که از این کشور جدا و به استقلال رسیده بودند، خصوصاً در قبال آسیای مرکزی اتخّاذ نشد. این امر بیشتر ناشی از توجّه آنها نسبت به مناسبات این کشور با غرب و همچنین مسائل داخلی این کشور بود. در نیمه دهه۱۹۹۰ میلادی، با سروسامان یافتن مسائل داخلی، بار دیگر توجّه این کشور به مناطق پیرامونی خود خصوصاً در منطقه آسیای مرکزی به دلیل اهمیّت امنیّتی این حوزه معطوف شد، چرا که منطقه آسیای مرکزی بواسطه موقعیت جغرافیایی، برای سردمداران روسیه به عنوان خارج نزدیک به حساب می آید و هرگونه تهدیدی بر این منطقه، تهدیدی برای روسها به حساب می آمد. در صورتی که این منطقه، پس از اضمحلال اتحاد جماهیر، به دلایل اهمیت ژئوپلیتیک، ژئواکونومیک و ژئواستراتژیک خود، آرام آرام عرصه توجّه و حضور کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای آمریکا شده بود، بار دیگر نگاه روسها به این منطقه معطوف شد. به همین علّت، این کشور بخش عمده ای از سیاست خارجی خود را در رابطه با کشورهای آسیای مرکزی طرح ریزی کرد. روسیه بعد از فروپاشی شوروی با هدف ادامه نفوذ خود در این مناطق، تأمین منافع و جلوگیری بیشتر از فروپاشی ساختارهای پیشین در جمهوریهای استقلال یافته، در دسامبر ۱۹۹۱ به همراهی دو جمهوری اوکراین و روسیه سفید اقدام به تشکیل سازمانی به نام “جامعه کشورهای مستقل مشترک المنافع” نمود. با فاصله زمانی کوتاهی کشورهای آذربایجان، ارمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنس - تان. قرقیزستان، قزاقستان و مولداوی به این سازمان ملحق شدند. جمهوری گرجستان نیز در اکتبر ۱۹۹۳ تحت فشار ناشی از نیروهای جدایی طلب آبخازی و مشکلات اقتصادی به این جامعه پیوست (کولایی، ۱۳۷۶: ۱۲۴). البته پس از گذشت زمان این سازمان با مشکلاتی در ارتباط با اعضای آن مواجه گردید. تبدیل ترکمنستان به عضو جانبی و همچنین خروج کشورهای گرجستان از این سازمان پس از جنگ در اوستیای جنوبی و دخالت روسیه و چندی بعد قزاقستان از این پیمان، وجهه کارکردی آن را به چالش کشاند و به نظر می رسد که در سالهای آتی بتواند اهمیّت کارآمدی خود را برای روسیه حفظ کند. اگرچه این پیمان در سالهای بعد از تاسیس اقداماتی که از آن انتظار می رفت برآورده سازد، ولی به طور کلی، توانست آغازگری برای بیان اهمیت ژئوپلیتیکی آسیای مرکزی برای روسیه (به عنوان مهمترین سیاست روسیه در قبال آسیای مرکزی) باشد.
۲ – ۲ – ۲ – ۴ اهداف امنیّت ملّی روسیه در آسیای مرکزی در ارتباط با مسائل قومی از دیدگاه قومیّتی، برای کشور روسیه اهمیت فراوانی دارد که جمعیت قابل ملاحضه ای از شهروندان روسی در مجموعه جمهوریهای آسیای مرکزی زندگی می کنند. این در حالی است که حضور میلیونها روس در جمهوری های تازه تاسیس روسیه در آسیای مرکزی، به یکی از مسائل دشوار در روابط روسیه و جمهوریها تبدیل شد. ملّی گرایان افراطی در روسیه درباره این گروه فشارهای زیادی به این دولت وارد می سازند، بطوری که هیچ دولت و هیچ گروهی در مسکو نمی تواند نسبت به وضهیت روسها در «خارج نزدیک» بی توجه باشد؛ زیرا امنیت داخلی روسیه با بازگشت میلیون ها روس ساکن در آن جمهوریها بشدت تحت تاثیر قرار می گیرد. حضور ۳۰۰ هزار نفر روس در ترکمنستان، ۴۰۰ هزار نقر در تاجیکستان، ۹۰۰ هزار نفر در جمهوری قرقیز، ۷/۱ میلیون نفر در ازبکستان، و حدود ۵/۶ میلیون نفر در قزاقستان بیانگر اهمیّت این مساله می باشد (کولایی، ۱۳۷۶: ۱۲۴). از این رو و بر اساس جغرافیای جمعیت روس تبار ساکن در مجموع کشورهای آسیای مرکزی، می توان گفت که کشور روسیه ریشهای عمیق انسانی با این کشورها است. از دیگر سو، استفاده از زبان روسی به عنوان زبانی رسمی و در ارتباط با جمعیت روس تبار ساکن در این جمهوری ها می تواند اهمیّت را برای روسیه دوچندان کند و پیوندها و علائق روسیه را نسبت به این جمهوری ها عمیق تر سازد. بر این امر را می توان در بُعد دقّت داشت. توسعه گرایشهای قوم گرایانه در آسیای مرکزی آثار منفی بر امنیّت روسیه دارد. جنبش های جدایی طلب در نقاط مختلف خارج نزدیک به فعالیّت می پردازند و این امر طبعاً در روسیه بازتابهای جدی به دنبال دارد. همگونی قومی در میان برخی از ساکنان فدراسیون روسیه چون تاتارها نیز در این زمینه قابل توجّه است و متقابلاً روابط روسیه با مسلمانان آسیای مرکزی بر روابط درونی دولت و مسلمانان موثر است و این امر موجبات بروز خطر تجزیه را فراهم می آورد (کولایی، ۱۳۷۶: ۱۲۴). روسیه برای جلوگیری از هرگونه امکان برای بروز حوادث قومی - امنیتی، باید مسائل مربوط به چالشهای قومیتی در منطقه آسیای مرکزی را با دیدی موشکافانه دنبال کند؛ جنگهای روی داده در چچن بین سالهای سالهای ۱۹۹۶ - ۱۹۹۴ و بعد از آن در سالهای ۲۰۰۰ - ۱۹۹۹ در این ارتباط برای کشور روسیه قابل توجیه است.
۳ – ۲ – ۲ – ۴ اهداف روسیه در آسیای مرکزی بعنوان پتانسیل بازار مصرف کالاهای روسی همانطور که در فصل دوّم بیان شد، از عصر حاضر به عنوان عصر پایان یافتن نظامیگری و برتری یافتن اصل اقتصاد در مناسبات جهانی است. این اصل برای کشور روسیه بسیار پراهمیّت است که کشورهای آسیای مرکزی از لحاظ اقتصادی بسیار ضعیف و توسعه نیافته هستند و به دلیل ویژگی های اقتصادی بازمانده از دوره شوروی، این جمهوری ها تا مقدار قابل زیادی از لحاظ اقتصادی به روسها وابسته هستند. اقتصاد این کشورها بر پایه تولیدات کشاورزی و مواد معدنی می باشد و عمده کالاهای مصرفی را از کشورهای دیگر وارد می کنند (قادری حاجت و نصرتی، ۱۳۹۱: ۶۹). از دیدگاه روسیه، این شرایط اقتصادی را نمی تواند نادیده اِنگارشت. از این رو، روسیه در بازی بزرگ جدید تلاش خود را بر استفاده از این مهم قرار داده است و تلاش می کند تا با وابسته نموده این کشورها به مصرف کالاهای روسی، گوی سبقت را در این جنبه اساسی اقتصادی، که بسیار تعیین کننده هم خواهد بود، از دیگران برباید و بتواند بر مبنای این اصل علاوه بر سودآورهای سرشار حاصله، وجهه خود را در میان جمهوریهای آسیای مرکزی بالا برد.
۴ – ۲ – ۲ – ۴ اهمیت آسیای مرکزی برای روسها از لحاظ ذخایر انرژی و معادن زیرزمینی
همانطور که در فصل دوم از این پژوهش به آن پرداخته شد، آسیای مرکزی دارای منابع عظیم ذخایر انرژی (نفت و گاز) و همچنین منابع معدنی زیرزمینی دی قیمتی است. این امتیاز آسیای مرکزی در طول تاریخ و از زمان توسعه امپراتوری رویه به سمت شرق (قرون پانزدهم وشانزدهم م.) برای روسها اهمیّت ویژه ای داشته و دارد و یکی از زمینه علاقه را برای روسها در آسیای مرکزی فراهم آورده است. از گذشته نیز معادن زیرزمینی این منطقه در توسعه طلبی ارضی این کشور قابل توجیه است. یکی از جاذبه های بزرگ آسیای مرکزی روسیه از دوران پطر منابع طلای آن بود؛ اکتشاف منابع و معادن فلزات و مواد غیر فلز هرگونه بهره برداری از منابع سرشار این منطقه با شیوه ای کاملاً ساده و ابتدایی صورت می گرفت. کشف نفت در سواحل دریای خزر در آغاز قرن بیستم و زغال سنگ و گاز جاذبه های منطقه را برای روسیه افزایش داده است (حاتمی،۱۳۸۲ :۶۳). علاوه بر آن، همواره روسها علاقمند بوده اند که مسیر سرزمینی کشورشان به عنوان مسیر اصلی ترانزیتی عبور انرژی کشورهای آسیای مرکزی به جهان خارج و بازارهای مصرف باشند. روسیه انرژی را یک ابزار سیاسی مهم و به همان اندازه نیروی محرّکه خود می داند. افزایش قیمت نفت سبب فعالیت دوباره روسیه در بخش انرژی شده این گرایش برای نفوذ بیشتر روسیه در آسیای مرکزی، برتری جویی در بخش حمل و نقل به شرق آسیای مرکزی و جلوگیری از تلاشهای قدرتهای خارجی در ساختن خط لوله های خارج از کنترل روسیه بازتاب یافته است. روسیه سیاست های گوناگوی را در جهت تامین اهداف یاد شده در آسیای مرکزی اجرا کرده است، همانند آنچه در سالهای ۲۰۰۶ - ۲۰۰۵ بهای خرید گاز از آسیای مرکزی را افزایش داد. افزایش حجم سرمایه گذاری برای نوسازی خط لوله های انتقال گاز از آسیای مرکزی به روسیه و افزایش نقش گازپروم در بهره برداری از حوزه های گازی منطقه هم در این زمینه قابل درک است (کولایی و اله مرادی، ۱۳۹۰: ۳۳). در این راستا اقدات دیپلماتیک جهت حفظ استیلای روسها بر منابع این کشور انجام شده است. دیدار پوتین در سال ۲۰۰۷ از قزاقستان و ترکمنستان، تمایل کِرِملین را برای ایجاد یک کارتل گاز طبیعی در منطقه آشکار کرد. علاوه بر این، با وجود منابع گسترده داخلی نفت و گاز، ممکن است روسیه با کمبود مصرف داخلی، دست کم در زمینه مصرف منابع گاز روبرو شود (کولایی و اله مرادی، ۱۳۹۱: ۴۳).
۵ – ۲ – ۲ – ۴ اهمیت راهبردی آسیای مرکزی برای روسیه تحت عنوان حیاط خلوت یا خارج نزدیک در نخستین گام، علت بازنگری روسیه در توجه به آسیای مرکزی از آن جهت است که این کشور به این منطقه با دید حیاط خلوت[۴۷] و یا خارج نزدیک[۴۸] می نگرد و خواهان عدم نفود و نقش آفرینی دیگری در این منطقه است.
به عبارتی دیگر، روسیه در این منطقه، در چارچوب تلاش های خود برای حفظ ثبات منطقه ای به امر جلوگیری از کسب نفوذ خارجیان در کشورهای آسیای مرکزی، توجه ویژه ای دارد. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که با نوعی از فقدان قدرت اثرگذار در منطقه آسیای مرکزی همراه بود، با حضور کشورهایی اثربخش تکمیل گردید. با آنکه روسیه به عنوان قویترین قدرت خارجی در آسیای مرکزی و یک بازیگر اصلی با توجه به امنیت منطقه باقی ماند، موقعیت آن به عنوان «تضمین کننده» در آسیای مرکزی با دخالت بیشتر بازیگران خارجی دیگر لطمه دید (آلیسون، ۱۳۸۲: ۱۳۹). همانطور که پیش از این نیز بیان گردید، این در حالی است که روس ها توجه خاصی به این منطقه دارند و با حسّاسیت ویژه خود به تحوّلات این حوزه توجّه دارند. از نگاه کِرملین، کشورهای این منطقه جدا شده از شوروی، قلمرو اعمال آیین مونرو[۴۹] روسی هستند و خارج به حساب نمی آیند(امیراحمدیان ، ۱۳۸۳: ۷۶).[۵۰]. از این رو، روسها ثبات این منطقه را ثبات خود و هر امر مخل امنیت در آسیای مرکزی را مخل امنیّت خود قلمداد می کند. بررسی روابط روسیه و کشورهای آسیای مرکزی، بیانگر تلاشهای پیگیر روسیه برای بهره گیری از اهرمهای گوناگون برای حفظ ثبات و امنیت در این جمهوریها و جلوگیری از نفوذ قدرتهای دیگر در این جمهوریهاست. ایجاد پیمانهای نظامی مانند پیمان امنیت جمعی[۵۱] و تشکیل پیمان همکاری شانگهای از حمله اقدامات روسیه برای تامین امنیت آسیای مرکزی و آثار آن بر امنیت خود بوده است (کولایی و اله مرادی، ۱۳۹۱: ۳۹). سیاستهای روسیه در آسیای مرکزی از اواخر دوران ریاست جمهوری یلتسین، بر اساس دیدگاه اوراسیایی گرایی تداوم پیدا کرده است. در این روند، پوتین نیز سیاست خارجی و امنیتی روسیه را در قبال آسیای مرکزی با اقتدار بیشتر و بصورت شفاف تری دنبال کرد. بر اساس دکترین نظامی روسیه، ایجاد صلح و ثبات در مناطق همجوار روسیه و مقابله با مناقشات قومی، مذهبی و احیای اقتدار روسیه از ارکان سیاست خارجی روسیه از ارکان سیاست نوین نظامی این کشور می باشد (داداندیش، ۱۳۸۶: ۸۶). این منطقه از آن جهت جزئی از مناطق استراتژیک درسیاست خارجه روسیه محسوب می شود که یک منطقه ژئوپولیتیکی مهم در جوار این کشور است و اقوام مقیم این منطقه درگذشته برای مدت طولانی در چار چوب یک کشور واحد، در کنار یکدیگر زندگی می کردهاند؛ همچنین روسیه نسبت به سرنوشت اقلیتهای روسی که در این کشورهای منطقه زندگی می کنند، حسّاسیت ویژه ای از خود نشان می دهد. این در حالی است که در اوایل دهه پایانی قرن بیستم و به همراه اضمحلال اتحاد جماهیر شوروی، جمعیت روسی که در جمهوریهای آسیای مرکزی زندگی میکردند، کاهش یافته است. اگرچه با از میان رفتن نظام دوقطبی روس ها فعلاً اهداف توسعه طلبی ارضی و سیاسی ابرقدرت گونه ندارد، لیکن انگیزه فراوانی جهت جلوگیری نفوذ سیاسی کشورهای همسایه کشورهای کشورهای آسیای دارند، زیرا این نفوذ می تواند منجر به حضور رقبایی در این جمهوری ها شود (شیخ عطار،۱۳۷۳: ۵۸). برای این کشور به منطقه آسیای مرکزی با دیدی ژئواستراتژیک می نگرد. در سند «مفهوم سیاست خارجی» که در سال ۲۰۰۰ به تصویب رسید، دولتهای مستقل هم سود در اولویت نخست منطقه ای روسیه قرار گرفتند. در این سند حوزه سیاست خارجی روسیه تضمین همکاری دو یا چند جانبه با کشورهای آسیای مرکزی به منظور حفط امنیت سیاست خارجی کشورهای آسیای مرکزی به منظور حفظ امنیت ملی کشور در نظر گرفته شده است. همچنین بر ای توسعه روابط «حسن همجواری و مشارکت استراتژیک با همه دولتهای عضو» تاکید شده است (کولایی و اله مرادی، ۱۳۹۱: ۴۱).
دولت روسیه برای تقویت قدرت و توجیه نفوذ خود درآسیای مرکزی سه دلیل می آورد:
- روسیه خود را وارث اتحاد جماهیر شوروی می داند و هرگونه نفوذ قدرتهای فرامنطقه ای را در حوزه پیشین اتحاد جماهیر شوروی به عنوان بخشی از منطقه خارج نزدیک خود بر نمی تابد؛
- با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سرنوشت اقتصادی روسیه در بسیاری موارد با این جمهوری ها پیوند خورده است و دگرگونی در این کشورها می تواند بر اقتصاد اثر گذار است؛
- منطقه آسیای مرکزی از نظر استراتژیک حوزه امنیتی روسیه محسوب می شود و حضور قدرتهای بیگانه در آن خواه ناخواه بر امنیت روسیه اثر تاثیر گذار است (دیلمی معزی، ۱۳۸۷: ۶۶). این سیاست روسها زمینه های نوعی از “سیاست عدم تحمل حضور غیر” را برای این کشور در قبال حضور کشورهای دیگر فراهم آورده است؛ در این راستا این کشور تلاشهای مجدّانه خود را برای از نیمه دهه نود قرن بیستم و پس از بازیابی هویت و بعد از سروسامان یافتن اوضاع داخلی و جهتگیریهای سیاست های خارجی آغاز کرده است؛ از دیگر سو، درهم تنیدگی جمهوریهای آسیای مرکزی به اقتصاد شوروی سابق، نسبت به نزدیکی این کشورها به روسها مزید بر علّت شده است.
۶ – ۲ – ۲ – ۴ اهمیت اقتصادی روسیه در آسیای مرکزی و مسئله تراتزیت انرژی
قابل توجّه است که یکی از عوامل حضور این کشور در آسیای مرکزی در طول تاریخ چند سده اخیر با اهداف اقتصادی همراه بوده است و حضور و نقش آفرینی آنها در این منطقه با منابع عظیم زیرزمینی موجود در کشورهای این حوزه گره خورده است. آسیای مرکزی علاوه بر آنکه از لحاظ ژئوپلیتیکی برای روسها بسیار حسّاس بوده است، به دلیل وجود منابع عظیم نفت و گاز، از امتیاز ژئواکونومیک نیز برخوردار بوده است. این امر، امروزه نیز یکی از مهمترین زمینه های علاقه روسیه در آسیای مرکزی است. در دوره ریاست جمهوری مدودف، سیاست های پوتین در آسیای مرکزی در دو زمینه تداوم یافت: نخست، امنیت که با مجموعه ای از نگرانی ها در افغانستان و بی ثباتی در کشورهای آسیای مرکزی ارتباط دارد. دوم، اقتصاد که مهمترین جنبه آن صادرات گاز و نفت آسیای مرکزی است و روسیه به عنوان مسیر انتقال انرژی برای این کشورها بسیار اهمیت دارد (کولایی و اله مرادی، ۱۳۹۱: ۴۱). علاوه بر آن، روسیه همواره به دلایل اقتصادی علاقمند بوده است تا همچنان مسیر انتقال انرژی کشورهای مرکزی که در دوران شوروی سابق به عنوان مسیر عبور استفاده می شد، امروز نیز همچنان مورد استفاد قرار گیرد و با ترانزیت انرژی کشورهای آسیای مرکزی و انتقال آن به بازار مصرف آن، از منافع حاصله از آن استفاده نماید. اهمیّت ژئوپلتیک منطقه آسیای مرکزی عمده ترین دلیلی توجه ویژه روس ها به این سرزمین است. زیرا فاصله طولانی این سرزمین ها (به استثنای قفقاز) از ممالک مجاور و نداشتن ساحل دریا، به اضافه شرایط دشوار و وحشی طبیعی و آب و هوایی دسترسی بیگانگان و احتمال توفیق ایشان در حملات نظامی به این سرزمین را به حداقل می رساند (شیخ عطار، ۱۳۷۳: ۵۵). این درحالی است که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و با به استقلال رسیدن جمهوری های آسیای مرکزی در سال ۱۹۹۱، برای مجموع کشورهای آسیای مرکزی مسیرهای دیگری به منظور ترانزیت انرژی توسط همسایگان خود وجود داشت. به عنوان مثال، مسیرهای عبوری از جمهوری آذربایجان و ترکیه، مسیر جمهوری خلق چین و یکی از راه های انتقال انرژی برای کشورهای آسیای مرکزی مسیر ترانزیتی جمهوری اسلامی ایران است که کوتاهی مسیر، دوری از خطر بودن ازجمله ویژ - گی های مثبت آن است که بارزترین نمونه عملی آن کشور قزاقستان به عنوان یکی از دورترین کشور در میان کشورهای آسیای مرکزی با پرداخت نفت خود به جمهوری اسلامی ایران و دریافت آن در دریای عمان، به فروش آن اقدام می نماید؛ علاوه بر آن مسیر باکو - جیهان که در دهه نود میلادی مورد استفاده قرار گرفت در واقع در ارتباط با علاقه روس ها مبنی بر استفاده از مسیر روسها به عنوان مسیر ترانزیت انرژی بوده است.
۴ – ۲ – ۴ زمینه ها و اهداف حضور ایالات متحده آمریکا در منطقه آسیای مرکزی ایالات متحده پس از فروپاشی اتحاد جماهیر، با رویکرد نظم نوین جهانی در پی ایجاد نظام تک قطبی بر جهان و سلطه بر آن و هنچنین نفوذ بر مناطق استرتژیک (راهبردی) آن بوده است. آنها برای دستیابی به این هدفی، استفاده از راهکارهای اقتصادی، اقتصادی، فرهنگی و بویژه نظامی را به کار برده اند؛ پیدایش جهانی شدنها که در پی ایجاد همگانی کردن اقتصاد و فرهنگ آمریکایی و به عبارتی جهان شمول کردن تفکّر و نگرش زندگی آمریکایی به جهان در میان کشورها، حملات این کشور به عراق در سال ۱۹۹۱ به منظور اخراج عراقیها از کویت، جنگ نظامی آنها در عراق و افغانستان و حضور در مناطق پر اهمیّت همچون آسیای مرکزی، قفقاز و … جنبه های عملی چنین سیاستی توسط آنها بوده است. پس از فروپاشی شوروی، سیاستگذران آمریکا تصور می کردند که باید خود را برای رویارویی با ابرقدرت های نیمه دوم قرن بیست و یکم (چین و هندوستان) آماده کنند. دو کشوری که دارای قدرت هسته ای بوده، بیش از یک میلیارد جمعیت داشته و اقتصادهای در حال رشد دارند (تراب زاده، ۱۳۷۳: ۴۱۴). اما پس از گذشت اندک زمانی، آنها دریافتند که علاوه بر آنکه دو کشور چین و هند در عرصه جهانی به عنوان رقیب ایالات متحده آمریکا توانسته اند جایگاهی درخور برای خود ایجاد کنند، قدرت برآمده از ویرانه شوروی، “روسیه” نیز به عنوان قدرتی چالشگر برای آنها (به عنوان قدرتی به نسبت برتر)، در عرصه بین المللی قدرت نمایی نماید. دوران از اضمحلال اتحاد شوروی را باید آغازگر حمایت های وسیع ایالات متحده آمریکا از جمهوریهای آسیای مرکزی دانست. سیاست آمریکاحفظ وضع موجود وحمایت از رهبران منطقه دربحث ژئوپولییتک آسیای مرکزی در قبال فشارهای روسیه و ایران به این جمهوری هاست. اهداف سیاست خارجی آمریکا در منطقه آسیای مرکزی براساس دیدگاه ریچارد مورنینگ، استاد مشاور بیل کلینتون رئیس جمهور آمریکا در این دوره در شش محور زیر خلاصه می شد:
- تقویت کشورهای جدیدالاستقلال در مسیر توسعه دموکراسی و اقتصاد بازار.
- حمایت از استقلال، تمامیت ارضی و توسعه آنها.
- توسعه امکانات بازرگانی برای منطقه.
- حل و فصل مناقشات منطقه ای از طریق برقراری روابط اقتصادی.
- تقویت استقلال انرژی آمریکا و متحدان از طریق منابع انرژی خزر.
- استقلال انرژی کشورهای جدید خزر از طریق دسترسی آزاد نفت و گاز به بازارهای جهانی.
- هدف نهایی استراتژی آمریکا در پایان دوره دوم کلینتون، کاهش وابستگی جمهوری های منطقه به روسیه، ادامه انزوای ایران و حرکت این کشورها در جهت همگرایی با غرب بوده است (http://www.csr.ir). آمریکا در پی فروپاشی اتحاد شوروی و تجزیه آن به دولتهای مستقل، تلاشهای گسترده ای را آغاز کرد تا با بهره گرفتن از خلاء ژئوپولیتیکی پیرامون فدراسیون روسیه، بر مناطق پیرامونی این کشور در راستای سلطه بر مناطق استراتژیک آن استفاده نماید. آمریکا ابتدا ترکیه را جلودار سیاست های خود در منطقه قرار داد و آن را به عنوان جایگزین ایران برای مقابله با ظهور حکومتهای اسلامی در منطقه مطرح ساخت. پس از آن برای کاستن از نفوذ روسیه در منطقه و دستیابی به منافع نفتی به افزایش فعالیّتهای خود در منطقه دست زد. در اوراسیا و به عبارت مکیندر«قلب زمین» دارای اهمیت استراتژیک فراوانی برای غرب و ایالات متحده است و حوزه پیرامونی اوراسیا همواره در دوران جنگ سرد نیز یکی از حوزه های رقابت دو ابر قدرت بوده است (رنجبر، ۱۳۷۸: ۲۲۰). در این راستا، آنها در تلاش بوده اند تا از بازگشت روس ها به دوران شوروی و تفوّق دوباره آنها به مناطق همجوار خود در اروپای شرقی در غرب و همچنین قفقاز و آسیای مرکزی در جنوب جلوگیری به عمل آورند. از این روی، آسیای مرکزی به عنوان منطقه خارج نزدیک روس ها - که جرء مناطق گلوگاهی روسها در اطراف مرزهای سیاسی آنها محسوب می شود - نیز از همان ابتدای اضمحلال مورد توجه سیاستمداران ایالات متحده به عنوان یکی از مناطق حسّاس ژئوپلیتیکی بود، چرا که این حوزه می توانست برای اجرای سیاست های آنها در جهت سلطه بر مناطق ژئوپولیتیک حساس جهان در راستای ایجاد نظام تک قطبی بسیار وسوسه برانگیز بوده است. در همین زمینه برژینسکی درکتاب «یک استراتژی برای اورآسیا» اهداف آمریکا برای حضور در منطقه را چنین برمی شمرد:
- هدف کوتاه مدت یا ۵ ساله:تثبیت تکثرگرائی ژئوپولیتیکی. این استراتژی یک مانور سیاسی در جهت جلوگیری از پیدایش ائتلافی خصومت آمیز است که بتواند پیشتازی آمریکا را به چالش بگیرد.
- هدف میان مدت یا ۲۰ ساله:جستجوی شرکای سازگار استراتژیکی بدین منظور که رهبری آمریکا در تأمین امنیت دلخواه از طریق همکاری در دو سوی اورآسیا شکل گیرد.
- هدف درازمدت:ایجاد هسته جهانی مسئولیت و اشتراک سیاسی به نحوی که هیچ قدرتی توان رقابت چالش انگیز با آمریکا را نداشته باشد (واعظی، مرکز تحقیقات استراتژیک، ۱۳۸۸). آنها در ابتدا بصورت سیاسی - اقتصادی و سپس در دوران کنونی بصورت نظامی در منطقه حضور یافته اند و به ایجاد پایگاه هایی در بعضی نقاط منطقه پرداختند که تا حدودی بیانگر موفقیّت آنان در بعد سیاسی - اقتصادی است. آنها به عنوان نخستین کشورهای جهان بودند که بعد از استقلال و شکل گیری کشورهای آسیای مرکزی، آنها را به رسمیّت شناخته و به ایجاد مناسبات مربوط به ایجاد سفارتخانه و کنسولگری پرداختند؛ علاوه بر این حضور شرکتهای نفت و گاز ایالات متحده در سالهای نخست پس از استقلال، بیانگر اهمیّت اقتصادی این منطقه را برای آنان، است. جلوگیری از حضور و نفوذ دو کشور همسایه روسیه و ایران در منطقه می توانست آنها را در دستیابی به این اهداف با موفقیّت بیشتری همراه سازد. به طور کلی، اهداف آمریکا در آسیای مرکزی را می توان به شش دسته مهم تقسیم کرد:
- بسط سیاست های آمریکا در جمهوری های اتحاد جماهیر شوروی برای جلوگیری از ظهور دوباره توسعه طلبی روسیه؛
- جلوگیری یا کنترل جنگهای داخلی و ممانعت از کشورهایی که ممکن است دولتهای مجاور را تحت تاثیر قرار دهد؛
- جلوگیری از گسترش تسلیات هسته ای؛
- جلوگیری از رشد اسلام سیاسی رادیکال ضد غربی در منطقه؛
- حمایت از رعایت حقوق بشر، دموکراسی، اقتصاد بازار آزاد و حفاطت محیط زیست؛
- سرمایه گذاری و ایفای نقش در رشد اقتصادی این کشورها بخصوص درمورد اکتشاف و استخراج مواد اولیه (ابوالحسن شیرازی، ۱۳۷۹: ۴۵). به هر حال، زمینه ها و اهداف کشور ایالات متحده از حضور در آسیای مرکزی را می توان در حوزه اهداف ژئواکونومیک، ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک اهداف دسته بندی کرد که در ادامه به تبیین و شرح این اهداف پرداخته می شود:
۱ – ۴ – ۲ – ۴ استراتژی نظم نوین جهانی و جایگاه آسیای مرکزی در این رویکرد ایالات متحده آمریکا بعد از اضمحلال شوروی، در پی معرفی خود به عنوان قدرت برتر در جهان بوده است. در این راستا، این کشور با عنوان کردن استراتژی “نظم نوین جهانی"، معرفی خود را به عنوان تنها قدرت جهانی موجود در جهان و قبولاندن دیگر کشورها از این کشور به عنوان کدخدای دهکده جهانی را وجهه همت خود قرار داده است. استفاده از ابزار جهانی شدنها با ابعاد گوناگون آن، بویژه در بُعد اقتصادی، جهت واقعیت بخشیدن به این تفکر توسط این کشور مورد استفاده قرار گرفته است. به نظر می رسد، هدف غایی از این کشور، ایجاد سیطره آمریکا بر جهان، علی الخصوص نفوذ این کشور بر مناطق ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک حسّاس منطقه ای باشد و آسیای مرکزی به عنوان یک منطقه راهبردی، برای ایالات متحده آمریکا بتواند چنین نقش مهمی داشته باشد. در این راستا، برنامه های ویژه ای از سوی ایالات متحده آمریکا برای آسیای مرکزی از همان ابتدای دهه ۱۹۹۰ طراحی و به اجرا گذاشته شد. به منظور توسعه نقش آمریکا در منطقه خزر، کنگره این کشور در مارس ۱۹۹۳ «استراتژی راه ابریشم» را تصویب کرد. هدف عمده از چنین استراتژی این بود که مانع از این شود که جمهوریهای منطقه تحت کنترل و نفوذ قدرتهای دیگر قرار گیرد. برای این منظور این استراتژی اعلام داشت که سیاست آمریکا در منطقه باید شامل موارد زیر گردد: ۱) تقویت استقلال و حاکمیت کشورهای منطقه و ایحاد دولتهای دموکراتیم و رعایت حقوق بشر؛ ۲) ایجاد تسامح و جمع گرایی در منطقه و جلوگیری از حرکت های تبعیض آمیز؛ ۳) کمک به حل درگیریهای منطقه؛ ۴) توسعه روبط دوستانه و همکاری اقتصادی؛ ۵) کمک به کشورها برای راهیابی به اقتصاد بازار؛ ۶) کمک به جمهوری ها برای توسعه امکانات جاده ای و حمل و نقل، آموزش و پرورش، فن آوری و تجارت محور شرق - غرب به منظور توسعه روابط کشورهای منطقه و کشورهای دمکراتیک و با ثبات اروپایی - آتلانتیک؛ ۷) حمایت از منافع اقتصادی شرکت های آمریکایی در منطقه (عزتی، ۱۳۸۸: ۴۱). علاوه بر آن این کشور تلاش نموده است تا تغییرات عمده در ساختار سیاسی در دولتهای منطقه، نظیر آنچه برنامه تغییر رژیم های شرق گرا (رژیم های منطقه که گرایش سیاسی و اقتصادی به سمت روسیه دارند) از جمله تغییرات اساسی در منطقه بود که مدنظر این کشور قرار داشت. اعلان سیاست های “تغییر رژیم[۵۲]” در کشورهای دیگر تز راه های عملیات نظامی پیشگیرانه و یکجانبه گرایانه، منجر به حمله نظامی به افغانستان و عراق شد و تروریزم را در آن دو کشور رونق فراوانی داد. گسترش رقابتهای تسلیحاتی با روسیه در اروپای شرقی، آسیای مرکزی و قفقاز، مداخله در امور داخلی کشورهای مسلمان زیر عنوان غیر علمی خاورمیانه بزرگ حمایت علنی از اقدامات پیشگیرانه اسرائیل در لبنان، نوید دهنده اجرای عملی طرح نظام نوین جهانی محافظه کاران بود (مجتهدزاده، ۱۳۹۰: ۲۳۱). این کشور، از سویی دیگر با معرفی ساختار حکومتی کشورهای همسایه در منطقه که مطبوع ایالات متحده بودند، سعی در بهبود نفوذ خود در منطقه در امتداد جلوگیری از الگو قرار دادن جمهوری اسلامی ایران از سوی کشورهای آسیای مرکزی کرده است که به عنوان یک عامل مجزا در علائق ایالات متحده در منطقه در ادامه مورد تحلیل قرار گرفته است. از میان برنامه های مد نظر ایالات متحده می توان دریافت که دو زمینه اقتصاد در ارتباط با برون رفت از اقتصاد برجای مانده از دوران شوروی و سیاست در ارتباط با ماهیت دولتها، همواره مورد توجه ایالات متحده قرار داشته است. آنها در آسیای مرکزی سعی داشته اند تا با بهره گرفتن از این دو ابزار، ضمن بهبود شرایط اقتصادی و سیاسی کشورهای منطقه آسیای مرکزی، حوزه نفوذ روسیه را در منطقه خارج نزدیک با انقباظ همراه سازد. سیاست کلان ایالات متحده در مورد کشورهاب بلوک شرق سابق و جمهوریهای به جای مانده از شوروی، آنگونه که از سوی آنتونی لیک، معاوم سابق رئیس جمهور در امنیت ملی در سپتامبر ۱۹۹۳ بیان شد به راهبرد توسعه به عنوان جایگزین سیاست مهار موسوم گشت. این راهبرد به گسترش فضای فضای دمکراسی و اقتصاد بازار در کشورهای مذکور کمک می کند تا منافع آمریکا تامین شود (بصیری و زمان آبادی، ۱۳۸۳۱۱: ۱۰۰). این در حالی است که آمریکا به عنوان کشوری که از شرایط بالقوّه کمتری نسبت به روسیه و ایران و چین و هند به خاطر بُعد مسافتی و هوّیت برخوردار است و به خاطر عدم دسترسی جغرافیایی راحت به این منطقه، در صدد آن است که در این کشورها حکومتی به سبک غرب تشکیل شود تا از از این طریق بتواند از دولت ها و حکومتهای آنان از اهداف اقتصادی و فرهنگی خود فراهم سازد. گسترش ناتو به سوی شرق و عضویت کشورهای شوروی سابق در اروپای شرقی به عنوان بازوی نظامی ایالات متحده در جهان نیز در این راستا مورد تفسیر قرار گیرد. این گونه می نمایاند که گسترش ناتو به عنوان بازوی اجرایی نظام نوین جهانی ایالات متحده به سوی شرق تنها به اروپای شرقی بسنده نخواهد کرد، این کسترش به شرق ادامه خواهد یافت تا به شرق دور و ژاپن و آن سوی کره به ایالات متحده خواهد رسید؛ همه آثار و شواهد دارد که در اندیشه واقعیت بخشدن به «نظام نوین جهانی» خود ایالات متحده در پی تبدیل سازمان ملل متحد به پارلمان جهانی تایید کننده سیاستهای جهانی و هدفهای ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک خود و تبدیل کردن ناتو به ارتش جهانی برای ایجادقدرت جهانی در پشتیبانی از سیاست های جهانی خود داشت. از طرف دیگر، مانورهای نظامی مشترک قزاقستان[۱۹۹۹ - ۱۹۹۸] حکایت دارد که ایالات متحده در تدارک شکل دادن دنباله ناتو در منطقه خزر و آسیای مرکزی است (بصیری و زمان آبادی، ۱۳۸۳: ۹۶). به عبارتی دیگر، گسترش ناتو به سمت شرق (که اکنون تا اروپای شرقی ادامه یافته است) این احتمال وجود دارد که به خاطر وجود بسترهای جغرافیایی به منظور پیشروی ناتو به سمت شرق و تسلّط بر پیرامون روسیه، عضویت کشورهای آسیای مرکزی امری ناگزیر باشد. برای آمریکا تسلط بر منطقه خزر و مناطق اطرف آن (اوراسیا) امری حیاتی است. با تحقق این امر آمریکا می تواند نظام و نقش اقتصادی و نفوذ بین المللی خود را حفظ کند و در غیر این صورت با مشکلات اقتصادی، اجتماعی و امنیتی داخلی و خارجی متعدد روبرو خواهد بود. آمریکا اگر بخواهد به نقش جهانی خود ادامه دهد، باید در ابن مناطق نقش برتر داشته باشد و وزارت خارجه آمریکا در سال ۱۹۹۷ دریای خزر را بعنوان «منطقه منافع حیاتی» خود اعلام کرد و در سال ۱۹۹۹، جنوب روسیه (آسیای مرکزی و قفقاز) را قلمرو مسئوولیت نیروهای سنتکام[۵۳] (فرماندهی مرکز ارتش آمریکا در خاورمیانه) قرار داد (قاسمی و ناظری، ۱۳۹۰: ۱۵۲).
۲ – ۲ – ۲ – ۴ منافع ایالات متحده آمریکا برای جلوگیری از کاهش نفود این کشور در قبال گسترش مناسبات کشورهای آسیای مرکزی و چین
آمریکا منافعی را که برای خود در این منطقه تعریف کرده است، در سه کلمه خلاصه می شود: امنیت، انرژی و دمکراسی (قاسمی و ناظری، ۱۳۹۰: ۱۵۴). در راستای اهداف اقتصادی ایالات متحده در حوزه انرژی آسیای مرکزی، ایالات متحده آمریکا به منظور کسب بیشترین نفوذ در آسیای مرکزی، از ورود همسایگانی همچون برای ایجاد همکاریها با مجموع کشورهای آسیای مرکزی جلوگیری به عمل آورد. از یک سو با جلوگیری از افزایش مبادلات اقتصادی کشورهای حوزه آسیای مرکزی با چین از یک سو در حوزه امنیتی و انتقال ترانزیتی انرژی از ترکیه در بخش انرژی، حضور چین را در منطقه محدود نماید. علاوه بر آن، چین به خاطر نزدیک بودن به ایران می تواند برای ایالات متحده، اهمیّت ویژه ای داشته باشد. آمریکا در تعقیب سیاستهای خود علیه چین، برای شرق ایران بویژه خراسان که همجوار با افغانستان است، اهمیت اساسی و ویژهای قائل است. به همین دلیل میتوان گفت که بروز ناامنیهای مختصر و گسترش فعالیت شبکههای قاچاق بین المللی درمرزهای شرقی ما، به احتمال بسیار زیاد، حمایت شده و همسو با سیاستهای آمریکا از جمله سیاستهای ضد چینی است (پاپلی یزدی، ۱۳۷۵: ۲۳). از این رو، اهمیّت چین برای آمریکایی ها، ویژگی دو سویه ای دارد و می تواند برای این کشور یک جبهه قابل توجّه برای مهار دو کشور ایران و چین مورد استفاده قرار گیرد. شکل گیری قدرتهای اتمی بازمانده از اضمحلال شوروی سابق در همین راستا (امنیّت) قابل توجیه می باشد. با پایان عمر اتحاد جماهیر شوروی، سه کشور روسیه، قزاقستان و اکراین به عنوان وارثان از نیروی اتمی آن کشور سر برآوردند و شمار کشورهای دارنده از این امتیاز را بیشتر ساختند. شوروی از نظر ژئواستراتژیک منطقه خزر حائل میان سه قدرت اتمی آسیا، روسیه و چین و هندوستان، می باشد. چنین موقعیت مهمی سبب شده تا آمریکا با گسترش نفوذ و حضور خود در این منطقه در راستای استراتژی بازدارنه آسیای خود گام موثرتری بردارد. به عبارتی دیگر، ایالات متحده با حضور خود در این منطقه حائل، امکان بهتری برای با این قدرتهای رقیب در اختیار خواهد داشت (عزتی، ۱۳۸۸: ۴۸). بررسی اهداف ایالات متحده تحت عناوین امنیت و دمکراسی در ادامه خواهد آمد.
آخرین نظرات