(م.م، ۱۴/۱)
فصل سوم
بررسی ایمان در کلام اندیشمندان و عارفان و متکلمان
۳- بررسی ایمان در کلام اندیشمندان و عارفان و متکلّمان
۳-۱- معنا و مفهوم ایمان
اهل لغت، ایمان رادر معانی متعددی به کار بردهاند چنانچه صاحب لسان العرب آن را به معنای تصدیق و تهذیب معنا نموده است:« الایمان: التصدیق، التهذیب: واما الایمان فهو مصدر آمن، یومن، ایمانا و اتفق اهل العلم من اللغویین و غیرهم ان الایمان معناه التصدیق (ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۳، ص ۲۳ به نقل از جوانمرد، ۱۳۸۰، ص۶۹).
ایمان همان تصدیق و تهذیب است. و اما ایمان مصدر «آمَنَ» یؤمن، ایمان» است و لغویین و غیر ازآنها اتفاق نظر دارند که معنای ایمان « تصدیق کردن است». همچنین «آمَنَ» را به معنای مخالف ترس و ضد کفر به کار برده است (همان، ص۱۲).
ابن فارس برای مادۀ « آمَنَ » دو اصل و ریشۀ نزدیک به هم قائل است: یکی امانت که ضد خیانت است و معنایش سکون و آرامش قلب است و دیگری تصدیق» (ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۱، ص ۱۳۳ به نقل از جوان خوش خلق، ۱۳۸۱، ص۴۶).
در اقرب الموارد« ایمان» اینگونه معنا شده است:« الایمان، التصدیق و نقیض الکفر و المؤمن، المصدق و خلاف الکافر» (شرتونی اللبنانی، اقرب الموارد، بیتا، ج۱، ص ۲۰ به نقل از رضوی طوسی، ۱۳۸۱، ص۷۵).
و در لغت نامه دهخدا نیز معانی مختلفی برای ایمان ذکر شده است از جمله« اعتماد کردن، زنهاردادن و بی بیم گردانیدن کسی را، فروتنی نمودن، تصدیق کردن کسی را و گرویدن به او و قبول شریعت وی کردن، اعتقاد مقابل کفر و یمین درآمدن وبه جانب راست رفتن» (دهخدا، ۱۳۷۲، ج۸، ص ۵۸۹).
بنابراین، با توجه به مطالب فوق میتوان دریافت که ایمان در نزد اهل لغت عمدتا به معنای تصدیق و اطمینان و درامان قرار گرفتن و نقیض کفر آمده است.
۳-۲- ایمان در لسان قرآن و روایات
۳-۲-۱- ایمان در لسان قرآن
شکی نیست که ایمان یکی از مفاهیم کلیدی ادیان توحیدی است و میتوان گفت در دین اسلام بعد از کلمۀ شریف« الله» کلیدیترین مفهوم جهانبینی دینی و مذهبی است. از اینرو شناخت حدود معنای ایمان اهمیت دارد زیرا دقیقا به معنای کلید رستگاری آدمی است» (هیکوایزوتسو، ۱۳۶۸، ج۲، ص۱۴).
در « مفردات الفاظ القرآن» دربارۀ آن چنین آمده است: واژه ایمان از ماده «امن» میباشد و در اصل آرامش خاطر و آرامش نفس و از بین رفتن بیم و هراس است. واژه آمن دو وجه دارد: یکی متعدی به خود، بدون حرف اضافه مانند « آمنته» برایش امنیت ایجاد کرد و برای خدا لفظ « مؤمن» به کار رفته است، یعنی خدای تعالی امنیت میدهد. و گاهی « آمن» با حرف « ب» متعدی میشود که درآن صورت متضمن معنای اعتراف است. چون به هر حال تصدیق به نوعی اعتراف به چیزی است و همین طور به هنگام تعدی با « دل».
معنای دیگر ایمان عبارتست از وثوق، این معنا هم حقیقتی است وبر خلاف معنای تصدیق که صورت متعدی داشت، معنای لازم است. « آمن» یعنی « وثق» که همان اصل در ایمنی قرار دادن اینجا هم وجود دارد. واثق شدن یعنی در امان قرار گرفتن، یعنی اماندار شدن (راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، صص ۹۰-۹۱ به نقل از رضوی طوسی، ۱۳۸۱، ص۷۶).
این واژه با مشتقات آن در قرآن بیش از ۸۷۹ بار استفاده شده است.مسأله ایمان ازآنجا که متعاقبا سعادت و شقاوت افراد را به دنبال خواهد داشت، تلاشهای فراوانی توسط متکلمان و اندیشمندان برای شناخت واقعی آن صورت گرفته است. آنها به خوبی می دانند که فلاح و رستگاری فقط در سایه ایمان واقعی شکل میگیرد که اگر آن را علت تامّه نجات به حساب نیاورند، بدون شک علت ناقصه نجات عنوان میکنند. درقرآن کریم لفظ ایمان همراه با مفاهیم مختلفی ارائه شده است اما آیا کسی توانسته است حقیقت ایمان را از دل مفاهیم مختلف آن بیرون کشد؟ و البته تأمل و تعمق بیشتری را کنه مطلب طلب میکند (ر.ک ایزوتسو، ۱۳۷۸، ص ۱۱).
با وجود این اهمیت محوری، نه قرآن کریم، و نه هیچ کتاب آسمانی دیگر، به تعریف صریح این مفهوم نپرداختهاند. روش کتابهای آسمانی این نیست که یک مفهوم را به صورت لفظی تعریف کنند. بلکه در عمل و با بیان ویژگیها و آثار این حقیقت، در مواضع و حالات مختلف، مخاطب را به فهمی متکامل از ایمان سوق میدهند.
ازسوی دیگر، مفهوم ایمان نیز از امور عینی مادی نیست که بتوان مصداقی از آن را پیش چشم مخاطب آورد. بلکه از مفاهیم انتزاعی و معنوی است که تعریف مصداقی آنها امکانپذیر نیست. بهترین راه برای تعریف این نوع مفاهیم، انگارهسازی است. بدین صورت که با بررسی استعمالات مختلف آن مفهوم، ویژگیهای اساسی آن را استخراج کنیم، میان آنها پیوند ایجاد نماییم. سپس به فهمی نسبتاً جامع از آن دست یابیم. البته آن کار دشواریهای خود را دارد. اما بهترین راهی است که برای رسیدن به حقیقت آن مفهوم پیش روی ما گشوده است (ملکیان، ۱۳۸۱، صص ۱۵۸-۱۵۹).
از اینرو استاد ملکیان (۱۳۸۱) با توجه به آیات قرآن کریم، ویژگیهای مختلفی را از مفهوم ایمان درقرآن بیان کرده است (ر.ک: ایزوتسو، ۱۳۷۸، ص ۱۱). که به نمونههایی ازآنها اشاره میکنیم، از جمله اینکه:
۱-کارقلب است: « لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ؛ دل هایشان ایمان نیاورده» (مائده/۴۱).
۲-فعلی است اختیاری چرا که متعلق امر قرار میگیرد: « آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ؛ همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید» (بقره/۱۳).
۳-افزایشپذیر است (دارای مراتب است): «فَزادَهُمْ إیماناً؛ بر ایمانشان افزود» (آل عمران/۱۷۳).
۴-از میان رفتنی و قابل تبدیل شدن به کفر است.« کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ؛ چگونه خداوند جمعیّتی را هدایت می کند که بعد از ایمان و گواهی به حقّانیّت رسول و آمدن نشانه های روشن برای آنها ، کافر شدند؟! و خدا ، جمعیّت ستمکاران را هدایت نخواهد کرد!» (آل عمران/ ۷۶).
۵-به گزارهها تعلق میگیرد: «آمنا بالله و ما أنزل الینا و ما أنزل الی ابراهیم واسمعیل و اسحق ویعقوب والأسباط و ما اوتی موسی و عیسی وما اوتی النبیون من ربهم؛ بگویید: ما به خدا ایمان آورده ایم و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران از فرزندان او نازل گردید ، و ( همچنین ) آنچه به موسی و عیسی و پیامبران ( دیگر ) از طرف پروردگار داده شده است ، و در میان هیچ یک از آنها جدایی قائل نمی شویم ، و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم ( و تعصبات نژادی و اغراض شخصی ، سبب نمی شود که بعضی را بپذیریم و بعضی را رها کنیم. )» (بقره/۱۳۶).
۶-چیزی غیر از علم است: «الذین اوتوا العلم و الایمان» (روم/ ۵۶).
۷-با عدم اطمینان قابل جمع است: « قالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی؛ مگر ایمان نیاورده ای؟! عرض کرد: آری ، ولی می خواهم قلبم آرامش یابد» (بقره/۲۶۰).
۸-خود متعلق کفر واقع میشود: « مَنْ یَکْفُرْ بِالْإیمانِ؛ و هر کس به ایمان کافر شود (منکر ایمان شود)» (مائده/۵).
۹-با شک قابل جمع نیست: «لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَهِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فی شَکٍّ؛ برای اینکه مؤمنان به آخرت را از آنها که در شکّ هستند باز شناسیم» (سبأ/۲۱).
۱۰-به باطل نیز تعلق میگیرد: «الَّذینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ؛ کسانی که به باطل ایمان آوردند» (عنکبوت/۵۲).
۱۱-لزوما عمل صالح به بار نمیآورد: « مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ؛ هر گاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند، و عمل صالح انجام دهند ، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است» (بقره/۶۲).
۱۲-مقدم بر راهیافتگی است: « وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى؛ من هر که را توبه کند ، و ایمان آورد ، و عمل صالح انجام دهد ، سپس هدایت شود ، می آمرزم!» (طه/ ۸۲).
۱۳-لزوماً فلاحآور نیست: « فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحینَ؛ اما کسی که توبه کند ، و ایمان آورد و عمل صالحی انجام دهد ، امید است از رستگاران باشد!» (قصص/۶۷).
۱۴- همیشه سودمند نیست: « فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا؛ امّا هنگامی که عذاب ما را مشاهده کردند ، ایمانشان برای آنها سودی نداشت!» (مؤمن/۸۵).
بنابراین بیرون کشیدن یک مفهوم واحد از ایمان در میان آیات قرآن کاری آسان نخواهد بود. از طرفی ایمان در قرآن معمولاً با مفاهیم دیگر مانند اسلام، عمل صالح، عقل و معرفت…
چنان معیت تاک و پیوند ناگسستنی دارد که بدون شناخت هریک ازآنها، شناخت ایمان حقیقی غیر ممکن به نظر میرسد.
به طور مفصل به بررسی برخی آیات و تفسیر آن می پردازیم:
۱-آیه ۱۰۶ سوره نحل میفرماید: « مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإیمَانِ وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ؛ کسانی که بعد از ایمان کافرشوند- بجز آنها که تحت فشار واقع شدهاند در حالی که قلبشان آرام با ایمان است- آری آن ها که سینه خود را برای پذیرش کفر گشودهاند غضب خدابرآنهاست و عذاب عظیمی در انتظارشان».
تفسیر:
در واقع دراین جا اشاره به دوگروه از انسانهاست، که بعد از پذیرش اسلام راه کفر را در پیش میگیرند. نخست آنهایی که در چنگال دشمنان بیمنطق گرفتار میشوند و تحت فشار و شکنجه آنها اعلام بیزاری از اسلام و وفاداری به کفر میکنند، چنانچه در شأن نزول این آیه داستان عماررا گفتهاند. این افراد در حالی که آنچه میگویند بازبان است، و قلبشان مالامال از ایمان است. براین افراد هیچ گونه گناهی نیست. این همان تقیه مجاز است که برای حفظ جان و ذخیره کردن نیروها برای خدمت به اسلام لازم است. این آیه معروف به آیه تقیه است و در واقع شاهد مثال برای آن است. گروه دوم: کسانی هستند که به راستی دریچههای قلب خود را به روی کفر و بیایمانی میگشایند ومسیر عقیدتی خود رابه کلی عوض میکنند درواقع مرتد میشوند. البته مرتد ملی نه مرتد فطری.[۱]
۲-آیه ۵۶ طوره روم: «وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فی کِتابِ اللَّهِ إِلى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»؛ کسانی که علم و ایمان به آنها داده شد میگویند: شما به فرمان خدا تا روز قیامت ( در عالم برزخ) درنگ کردید و اکنون روز رستاخیز است ولی شما نمیدانید.
تفسیر:
در این آیه علم برایمان مقدم شده واین به خاطر آن است که علم پایه ایمان است. آن آیۀ شریفه فرمود:«… یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ؛ و هر گاه گفتند که از جای خود ( برای توسعه مجلس یا کار خیر دیگری ) برخیزید ، برخیزید ، تا خدا مقام اهل ایمان و دانشمندان شما را ( در دو جهان ) رفیع گرداند» (مجادله/ ۱۱) اصولاًدرجات قرب به خدا متناسب با درجات معرفت است. در تفسیر «المیزان» آمده که: از این آیه استفاده میشود که مؤمنان دو گروهاند:« مُؤمِنان عالم» و «مُؤمنان غیر عالم» و مؤمنان عالم برترند، سپس به آیه « هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ؛ آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمیدانند یکسانند؟» (زمر/ ۹) استناد کرده است (طباطبایی، المیزان، ج۱۷ ص ۲۲۶).
در روایتی از امیر المؤمنین(ع) میخوانیم« إِنَّ الثَوَابَ بِقَدرِ العَقل» (مجلسی، ۱۳۷۷، ج ۱ص۸۴) (پاداش هرکس به اندازه عقل و دانش اوست) هر چه عقل انسان عالمانهتر و آگاهانهتر باشد، ثواب عملش بیشتر است. انبیاء علیهم السلام خواهان علم بیشترند، درباره پیامبر عظیم الشأن اسلام میخوانیم با اینکه او عقل کل بود، ولی باز ازطرف خداوند مورد خطاب قرار میگیرد که از ما علم بیشتری بخواه«قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً؛ بگو: پروردگارا ، بر علم من بیفزای» (طه/ ۱۱۴) یعنی نسبت به علم هیچ توقفگاهی برای هیچ کس و هیچ حالی نیست، باید تا آخرین لحظه به دنبال دانش رفت.
علاوه برآیهای که گذشت آیات دیگری روشنگر رابطه علم و ایمان و پیوند مستحکم این دو است. آنجا که میفرماید: « وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ» (حج/ ۵۴)؛ هدف این است که آنها که دارای علمند بدانند این قرآن حقی است از سوی پروردگارت، وبه آن ایمان بیاورند و دلهایشان در برابر آن خاضع گردد.
۳-آیه ۱۰ سوره مؤمن: « إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِیمانِ فَتَکْفُرُونَ»؛ کسانی را که کافر شدند روز قیامت صدا می زنند که عداوت و خشم خداوند نسبت به شما از عداوت و خشم خودتان نسبت به خودتان بیشتر است ، چرا که بسوی ایمان دعوت می شدید ، ولی انکار می کردید!.
ایمان از دیدگاه مولانا- قسمت ۱۱
آخرین نظرات