معنی و مفهوم: تا قیامت بندهی آن عشقی هستم که شور و غوغای رستاخیز را در جان برپا میکند و آن را بیقرار میسازد.
آرایههای ادبی: قیامت در بیت تکرار شده است. قیامت برانگیختن کنایه از بیقرار کردن است.
۸۶ - از بـــرونـــم زبــــان فــــرو بنــدد
وز درونـــــم فغـــان بــــرانگیـــــزد
معنی و مفهوم: (غلام آن عشقی هستم که) زبانم را از بیرون ببندد و نگذارد چیزی بگویم و از درون جانم، آه و ناله برانگیزد.
آرایههای ادبی: برون و درون با هم تضّاد دارند. بیت در حرف «ن» واج آرایی دارد.
۸۷ - تــب پنـــهانـــی غـــم تـــو، مـــرا
لـــرزه از اســـتخوان بــــرانگیــــــزد
معنی و مفهوم: تب و حرارت پنهانی، که از غم عشق تو در وجود من افتاده است، استخوانهایم را به لرزه درمیآورد و تکان میدهد.
آرایههای ادبی: تب غم اضافهی استعاری است.
۸۸ - نــالــه پیــدا از آن کنــم کــه غــمت
تــب عشــق از نهـــان بـــرانگیـــــزد
معنی و مفهوم: به این دلیل، آشکارا ناله سر میدهم که غم تو، تب عشق را از درونم شعلهور میکند و وجودم را میسوزاند.
آرایههای ادبی: پیدا و پنهان تضّاد دارند. تب عشق اضافهی تشبیهی است.
۸۹ - هجـر بـــر ســر، مــوکّـل اسـت مــرا
از ســـرم گــــرد، از آن بـــرانگیــــزد
واژگان: موکّل: محافظ، نگهبان. (معین)
معنی و مفهوم: دوری از یار، مانند نگهبانی بر سر من گماشته شده و مرا درمانده و ناتوان و موهایم را سفید کرده است.
آرایههای ادبی: هجر به نگهبانی مانند شده است که بر سر عاشق پاسبانی میکند. گرد برانگیختن کنایه از ناتوان و نابود کردن است و شاید اشاره نیز به سفید شدن مو باشد.
۹۰ - شِحنـهی وصــل کــو، کـه هجــر تــو را
از ســـرم یـــک زمـــان بــرانگیـــــزد
واژگان: شحنه: داروغه، پاسبان شهر و برزن، نگهبان. (معین)
معنی و مفهوم: وصال تو کجاست که همانند حاکمی بیاید و این هجر ستمگر را از سر من باز دارد.
آرایههای ادبی: شحنهی وصل اضافهی تشبیهی است . وصل و هجر تضّاد دارند.
۹۱ - آه خـــاقـــانـــی از تـــف عشـــقت
آتــش از آســــمان بـــــرانگیــــــزد
معنی و مفهوم: آه خاقانی از سوز و حرارت عشق تو، چنان گرم و سوزان شده است که آسمان را میسوزاند.
آرایههای ادبی: تف هجر اضافهی استعاری است. بیت دارای اغراق است و در حرف « آ » واج آرایی دارد.
۹۲ - چـون حــدیثـت کـــند دل از دهنــش
بـــاد آتـــش فشـــان بــــرانگیــــزد
معنی و مفهوم: هنگامی که دل خاقانی از طریق دهانش، سخن از تو میگوید، باد آتشین و گرمی از حرارت عشق تو، برانگیخته میشود.
آرایههای ادبی : بیت در حرف « د » واج آرایی دارد و دارای تشخیص است.
۹۳ - فـــرّ شـــروان شـــهی، ز راه زبـــان
آب آتــــش نشـــــان بــــرانگیــــزد
واژگان: فرّ: فروغی است ایزدی به دل هر که تابد از همگان برتری یابد، از پرتو این فروغ است که شخص به پادشاهی برسد. (معین)
معنی و مفهوم: فرّ ایزدی که در وجود شروان شاه وجود دارد، از راه زبان نمود پیدا میکند و با سخنان ملایم و سنجیدهی شاه، که همچون آب آرامش بخش است، فتنهها خاموش میگردد.
آرایههای ادبی: بیت در حرف « آ » واج آرایی دارد. آب آتش نشان استعاره از سخنان خردمندانهی شاه است که فتنههای همچون آتش را خاموش میکند.
۹۴ - بــی خـلافـی، خلیفــهی خــرد اســت
مســـتحقّ الخــلافتیــن، خــود اسـت
واژگان: خلیفه: جانشین، قائم مقام. (معین) مستحقّ الخلافتین: سزاوار دو خلافت، شایستهی دو جانشینی. (فرهنگ لغات)
شاهد: خسرو ذوالجلالتیـــن از ملـــکی و سلطنـــت
مستحـــقّ الخـــلافتیـــن از یلـــواج و تنگـــری
(خاقانی، ۱۳۸۸: ۴۳۰)
معنی و مفهوم: بی تردید، شاه اخستان جانشین عقل و خرد است (خود خرد محض است) و تنها اوست که شایستگی جانشینی خدا و پیغمبر را دارد.
آرایههای ادبی: بیت درحرف «خ» واج آرایی دارد. خلاف و خلافت جناس مذیّل ساختهاند.
شرح مشکلات دیوان خاقانی( هفت ترکیب بند بلند شرح نشده )- قسمت ۱۰۲
آخرین نظرات