عقلانی عاطفی
۱۱.۴۵۰(*)
۱.۴۹
.۰۰۰۱
همان طور که از یافته های جدول ۴ – ۲۲ استنباط می شود از آنجا که در شیوه مشاوره واقعیت درمانی بین میانگین نمرات مولفه های افزایش واکنش های هیجانی و کاهش رابطه خانوادگی با خویشاوندان همسرو دوستان در دو گروه کنترل و واقعیت درمانی در سطح معناداری ۰۵/۰P> اختلاف معنادار وجود ندارد، در نتیجه می توان این گونه نتیجه گیری کرد که مشاوره زوجی به روش واقعیت درمانی (گلاسر)بر کاهش مولفه های مذکورتاثیر معنی داری نداشته اما در بقیه مولفه ها همان طور که یافته های جدول نشان می دهد تاثیر معنی دار داشته است.
همچنین از آنجا که در شیوه مشاوره عقلانی عاطفی نیز بین میانگین نمرات مولفه های کاهش همکاری و کاهش رابطه خانوادگی با خویشاوندان همسرو دوستان در دو گروه کنترل و عقلانی عاطفی در سطح معناداری ۰۵/۰P> اختلاف معنادار وجود ندارد در نتیجه می توان این گونه نتیجه گیری کرد که مشاوره زوجی به روش عقلانی عاطفی بر کاهش مولفه های مذکورتاثیر معنی داری نداشته اما در بقیه مولفه ها همان طور که یافته های جدول نشان می دهد تاثیر معنی دار داشته است.
فصل پنجم
بحث و نتیجه گیری
۵-۱) خلاصه پژوهش
در این پژوهش سعی بر آن بوده است که تاثیر میزان اثربخشی مشاوره زوجی به شیوه شناختی الیس و واقعیت درمانی گلاسر در کاهش تعارضات زناشویی مورد بررسی قرار گیرد. بدین منظور برای انجام مطالعه، از میان جامعه آماری مراجعه کنندگان به مرکز مداخله در بحران بهزیستی لاهیجان تعداد ۶۰ نفر بصورت نمونه های هدفمند انتخاب و به ۲ گروه اموزش جهت انجام مشاوره زوجی و یک گروه کنترل تقسیم شدند. پرسشنامه ۵۴ سوالی تعارض زناشویی (ثنایی و باقری) که ۸ مولفه از تعارضات را می سنجد در دو موقعیت پیش آزمون و پس آزمون در سه گروه کنترل ، مشاوره به روش واقعیت درمانی و مشاوره به روش عقلانی عاطفی جهت بررسی تعارض زناشویی اجرا و نتایج حاصل از آن جمع آوری شد. داده های بدست آمده از پرسشنامه ها جهت تجزیه و تحلیل یافته ها با بهره گرفتن از نمرات افتراقی پیش آزمون و پس آزمون از روش های آماری توصیفی و استنباطی شامل: تحلیل واریانس یک طرفه، آزمون شفه و آزمون t مستقل با بهره گرفتن از نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج بدست آمده مبنی بر تاثیر مشاوره زوجی به شیوه الیس و گلاسر بر کاهش تعارضات تائید گردید. همچنین در رابطه با سایر فرضیات پژوهش نتایج زیر حاصل شد:
تاثیر شیوه واقعیت درمانی بیش از شیوه عقلانی عاطفی بر تعارضات زناشویی با بهره گرفتن از آزمون شفه مورد تائید نگردید. همچنین فرضیه سوم مبنی بر تاثیر شیوه واقعیت درمانی بر کاهش تعارضات زنان بیش از مردان مورد تائید قرار نگرفت. با بهره گرفتن از آزمون t تاثیر شیوه عقلانی عاطفی بر کاهش تعارضات زنان بیش از مردان تائید گردید و با بهره گرفتن از آزمون شفه تحلیل مولفه های تعارضات انجام شد و نتایج حاصل از آن بدست آمد . در این فصل از پژوهش به بررسی نتایج بدست امده از فرضیات و مقایسه آنها با نتایج بدست امده از پژوهشهای پیشین که در فصل دوم همین پایان نامه آمده است پرداخته می شود.
در فرضیه اول:
مشاوره زوجی به شیوه های عقلانی- عاطفی (الیس) و واقعیت درمانی (گلاسر) بر کاهش تعارضات زوجین تاثیر دارد.
با توجه به تاثیر معنی دار شیوه مشاوره واقعیت درمانی و عقلانی عاطفی بر کاهش تعارضات زناشویی، از آنجا که میانگین اختلاف نمرات پیش آزمون و پس آزمون در گروه های آزمایشی بالاتر از میانگین نمرات پیش آزمون و پس آزمون در گروه کنترل است و مقدارF به دست آمده ( ۴۷ /۱۱۶) بیش از مقدار جدول ( ۹۸/۴) با درجه آزادی ( ۵۷ ، ۲) می باشد، بنابراین فرضیه پژوهش مبتنی بر تاثیر مشاوره زوجی به شیوه های عقلانی – عاطفی (الیس) و واقعیت درمانی (گلاسر)بر کاهش تعارضات زوجین تایید گردید واین طور نتیجه گیری می گردد که بین میانگین نمرات تعارض زناشویی در سه گروه آزمایش شیوه های عقلانی – عاطفی (الیس) و واقعیت درمانی (گلاسر)و کنترل تفاوت معنی داری وجود دارد. همچنین با بهره گرفتن از آزمون شفه بین میانگین نمرات گروه واقیت درمانی و عقلانی عاطفی با گروه کنترل اختلاف معنی دار وجود دارد. بنابراین فرضیه پژوهشی با ۹۹% اطمینان تایید می گردد. با توجه به یافته های پژوهش حاضر از آنجا که با بهره گرفتن از آمار استنباطی این فرضیه به اثبات رسید مشخص می شود که مشاوره زوجی به شیوه های عقلانی – عاطفی (الیس) و واقعیت درمانی (گلاسر)بر کاهش تعارضات زوجین تاثیر معنی دار دارد.
یافته های این پژوهش با اصل نظریه الیس که مدعی است کاهش باورهای غیر منطقی با بهره گرفتن از فنون شناختی ، رفتاری و عاطفی موجب کاهش تعارض و آشفتگی می گردد هماهنگ است. همچنین یافته های پژوهش حاضر با پژوهشهای احمدی (۱۳۸۵)، ادیب و همکاران(۱۳۸۳)، امامی(۱۳۸۳)، قربانی(۱۳۸۴)، و سودانی(۱۳۸۵) مبنی بر تاثیر مثبت شیوه درمانی عقلانی عاطفی الیس بر کاهش تعارضات زناشویی همسو و همخوان می باشد.
شاهمرادی(۱۳۸۴)و فرحبخش(۱۳۸۳) هریک در پژوهشهای خود نشان دادند که هر دو شیوه زوج درمانی الیس و گلاسر در کاهش تعارضات زناشویی موثر بوده اند که با نتایج پژوهش حاضر در تاثیر مثبت شیوه درمانی عقلانی عاطفی الیس و واقعیت درمانی گلاسر بر کاهش تعارضات زناشویی همسو و همخوان می باشد. همچنین یافته های پژوهش حاضر با یافته های اج جیمز وان ارنست (۱۹۹۵) که می گوید پژوهش های زیادی در زمینه کارائی روش های مختلف زوج درمانی در کاهش تعارض های زناشویی موثر بوده است و بیشتر این پژوهش ها در مورد اثر بخشی زوج درمانی عاطفی و رفتاری بوده است که همواره کارآمدی آنها مورد تاثیر قرار گرفته است.
کروکوف[۱۵۰] ( ۱۳۸۵ ) در تحقیق خود نشان داد زمانی که زوجین رفتارهای منفی را در زندگی زناشویی خود به کار می گیرند تعارضات زناشویی شان شدت می گیرد و تعاملات آنان دچار آشفتگی شدید می شود. تحقیق روبرت[۱۵۱] ( ۲۰۰۰ ) نیز موید اثرات رفتارهای مخرب همسران است. وقتی یکی از زوجین دست به سرزنش و انتقادهای تند می زند ، زوج دیگر کناره گیری می کند و موجب استرس و نارضایتی در محیط خانواده می شود. تورگن[۱۵۲] و همکاران ( ۱۹۹۸ ) نیز با بررسی زوجهای مشکل دار دریافتندکه وقتی زنان برای تغییر همسرانشان دست به پیگیری می زنند، عقب نشینی شوهران را به دنبال خواهد داشت و در این خانواده ها اضطراب سطح بالایی دارد. با توجه به آنچه که گفته شد می توان بدست آمدن این نتیجه را در پژوهش حاضر اینگونه تبیین نمود :
فنونی همانند آموزش اصول A-B-C ، خود ابرازی مقابله ای ، روش های معانی بیان، تصویر سازی ذهنی، فنون هیجانی زنده و آموزش مهارتها و … که در روش عقلانی عاطفی به زوجین آموزش داده می شوند بر تغییر باورهای غیر منطقی و جایگزینی افکار منطقی با افکار غیر منطقی ، روش گفتگوی منطقی ، ابراز وجود ، بیان احساس و … تاثیر می گذارند. شیوه واقعیت درمانی نیز بر نوع تفکر ، شیوه های قضاوت اشخاص، تصمیم گیری ها و فعالیتها متمرکز است. آموزش فنون ارتباطی موثر، باعث افزایش همبستگی مابین زوجین شده و چون فنون اموزش داده شده بر اساس تکالیف در منزل باید تمرین شود یا بصورت نوار و فیلم در اختیار آنان قرار داده می شد تا از طرف زوجین مورد تحلیل قرار گیرند با گذشت زمان و تکرار بر نوع تفکر تاثیر گذاشته و باعث کاهش انتظارات غیر واقعی زوجین از یکدیگر ، جایگزینی افکار منطقی با افکار غیر منطقی و در نهایت کاهش تعارضات بین زوجین می گردد. مثلا در فن ایفای نقش از آنجا که زوجین آموزش می بینند مشکلات بوجود آمده خود را به جای بحث و جدل با گفتگوی منطقی جایگزین کنند ، یاد می گیرند در شرایط واقعی زندگی نیز اینگونه رفتار کنند. از آنجایی که در این شیوه تا حد زیادی مقاومت زوجین در عدم پذیرش و اصلاح افکار شکسته می شود این شیوه می تواند یکی از شیوه های تاثیر گذار در حل تعارضات زوجین باشد. اما در شیوه واقعیت درمانی گلاسر به کنترل درونی اهمیت خاصی داده می شود. گلاسر می گوید : ” که ما فقط می توانیم رفتارهای خود را کنترل کنیم و باید با ارزیابی رفتار خود به برنامه ریزی برای تغییر رفتار، دست به انتخابهای بهتری بزنیم ” . در جلسات واقعیت درمانی بر اهمیت روانشناسی کنترل بیرونی و پذیرش مسئولیت رفتارهای خود تاکید بسیار می شود. در این شیوه عقیده بر این است که آنچه پیوند ازدواج را از هم می گسلد نه ناسازگاری است و نه فقدان عشق، بلکه رفتار تخریب گری است که زن و مرد کمی پس از ازدواج در پیش می گیرند. اما در هر ارتباطی ، از هر نوع و شکلی هر کس صرفا می تواند خود را تغییر دهد نه هیچ کس دیگری را، زوجین با این باور که ” اگر همسرم تغییر کند زندگی موفقی خواهیم داشت ” برای تغییر همسر خود رفتار مخربی را اعمال می کند. ( مخصوص بخارایی).
در آموزش فنون واقعیت درمانی، مشاور تلاش می کند تا از طریق طرح پرسش از زوجین به جمع آوری اطلاعات بپردازد و از طریق فنونی مانند دایره مشکل گشا ، مواجه سازی و … زوجین را نسبت به منبع کنترل بیرونی آگاه کند و از طریق انجام تمرینات و تکالیف در خانه در اثر تکرار و تمرین آگاهی زوجین را نسبت به رفتارهای خود بالا ببرد.
در فرضیه دوم:
آخرین نظرات