تکنولوژی اطلاعاتیارتباطی جدید که مهمترین آن ها «سایتهای شبکۀ اجتماعی»[۱۵] هستند، امکان صورتگرفتن کارهایی چون ارتباطگیری و تعامل شبکهای وسیع با حذف مرزهای جغرافیایی، تولید محتوا، بهاشتراکگذاری آسان اطلاعات چندرسانهای و همچنین بحث بین افراد آشنا و ناآشنا باهم را فراهم کرده است. میلیونها نفر عضو این شبکهها هستند و بخش درخورتوجهی از وقت روزانۀ خود را در آن ها میگذرانند. درواقع این شبکهها به بخشی از زندگی روزمرۀ این افراد تبدیل شده است، تاحدیکه گاه تشخیص مرز بین زندگی آنلاین و آفلاین آن ها مشکل است. فیسبوک[۱۶]، توییتر[۱۷]، گوگلپلاس[۱۸]، یوتوب[۱۹] و اینستاگرام[۲۰] از بزرگترین سایتهای شبکۀ اجتماعی هستند که درحالحاضر فیسبوک با بیش از ۱میلیارد و ۲۰۰میلیون کاربر[۲۱] بزرگترین آن ها است (فیسبوک، ۲۰۱۴). در سالهای اخیر بررسی چگونگی تأثیرات این سایت بر جامعه و ازجمله مشارکت سیاسی به یکی از مسائل روز علاقهمندان به حوزۀ رسانه و جامعه تبدیل شده است، موضوعی که این پژوهش نیز بهدنبال بررسی آن در ایران است. مسئلۀ پژوهش پیشِ رو، درک چگونگی تأثیر حیات فیسبوکی، بهعنوان بخشی از زندگی روزمرۀ افراد بر رفتار رأیدهی، بهعنوان یکی از مهمترین شکلهای مشارکت سیاسی، است. در نظر داریم این مسئله را در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ ایران بررسی کنیم؛ لذا سؤال علمی این پژوهش بدینترتیب است: چگونه عضویت افراد در فیسبوک بر رفتار رأیدهی آن ها در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ ایران تأثیر گذاشته است؟
مشارکت سیاسی به آن دسته از فعالیتهای فرد گفته میشود که هدفش تأثیرگذاری مستقیم یا غیرمستقیم بر حکومت است (بردی[۲۲]، وربا[۲۳] و اسکلزمن[۲۴]، ۱۹۹۵؛ ؛ برت[۲۵] و برونتناسمیت[۲۶]، ۲۰۱۴؛ تورل[۲۷]، ۲۰۰۶؛ هارل[۲۸]، ۲۰۱۳) و رفتار رأیدهی[۲۹] یکی از قدیمیترین و مهمترین شکلهای مشارکت سیاسی است. اهمیت رأیدادن درحدی است که برخی میگویند فراتر از آن دستورالعمل روشن و ثابتی درمورد اینکه چه مشارکت دیگری برای عملکرد بهتر جامعه لازم و مطلوب است، وجود ندارد (گوستافسون[۳۰]، ۲۰۱۳). منظور از رفتار انتخاباتی، تأکید روی جنبههای فردی مشارکت و نه جنبههای کلان، مثل نرخ مشارکت است. سایتهای شبکۀ اجتماعی هم طبق تعریف، سرویسهای شبکهمحوری هستند که برای کاربر، پروفایل[۳۱] عمومی یا نیمهعمومی ایجاد میکنند و کاربر میتواند فهرست ارتباطهایش و نیز محتواهایی را که دیگران در سیستم ایجاد کردهاند، ببیند و در آن ها جستجو کند (بوید[۳۲] و الیسون[۳۳]، ۲۰۰۷).
درمورد محبوبیت فیسبوک در میان ۴۲میلیون کاربر ایرانی اینترنت، آمار رسمی وجود ندارد (آمارهای جهانی اینترنتی[۳۴]، ۲۰۱۲) هرچند طبق پیمایشی ۵۸درصد از کاربران ایرانیِ اینترنت بهطور منظم از فیسبوک استفاده میکنند. براساس این پژوهش سهم گوگلپلاس ۳۷درصد، کلوب[۳۵] ۱۴درصد و توییتر و لینکدین[۳۶] هرکدام ۱۲درصد است که این ارقام، محبوبیت بیشترِ فیسبوک درمقایسه با دیگر سایتهای شبکۀ اجتماعی را در ایران نشان میدهد (نولز[۳۷]، ۲۰۱۲؛ باهاتیا[۳۸]، ۲۰۱۲).
۲.۱. ضرورت پژوهش
اهمیت خاص فیسبوک برای پژوهشهای جامعهشناختی را، بهجز ویژگی محبوبیت این سایت، میتوان بهسبب سه مشخصۀ متمایزش دانست: اول. فیسبوک با ارائۀ چندین ابزار در یک فضا، فرایند انتشار اطلاعات را سادهتر کرده است؛ دوم. در فیسبوک امکان دیالوگ افراد فراوانی باهم وجود دارد؛ سوم. درمقایسه با فضای آفلاین، اطلاعات در فیسبوک راحتتر و برای تعداد بیشتری از افراد دردسترس است (ونوینگاردن[۳۹]، ۲۰۱۲). محبوبیت فیسبوک و سه ویژگی ذکرشده و نیز اینکه بخشی از اطلاعات مبادلهای در این سایت به خصوص در ایام انتخابات محتوای سیاسی دارد، اهمیت بررسی تأثیر این سایت بر رفتار انتخاباتی افراد را روشنتر میکند. این موضوع بهویژه در کشوری مانند ایران که حضور در انتخابات از معدود راههای تأثیرگذاری سیاسی است، بیشتر درخور توجه است. بررسی تأثیر فیسبوک بر رفتار انتخاباتی موضوعی است که درخصوص آن در ایران کار نشده است.
اهمیت این پژوهش بهلحاظ کاربردی هم، امکان استفاده از نتایج آن از طرف نهادهای رسمی، گروهها، احزاب سیاسی و… است. فیسبوک شبکۀ اجتماعی وسیعی است که استفاده از آن درحال گسترش است و پتانسیل تأثیرگذاری بر نگرش و کنش سیاسی افراد را دارد؛ لذا هر گروه سیاسی میتواند از این محیط برای پیشبرد اهداف خود، به خصوص برای اهداف انتخاباتی در ایام انتخابات استفاده کند. نتایج این پژوهش میتواند گامی باشد، هرچند کوتاه، درراستای استفاده از اینترنت درجهت پیشبرد دموکراسی در ایران.
۳.۱. اهداف پژوهش
در این پژوهش بهطور کلی دو هدف معین را دنبال میکنیم:
رسیدن به شناختی از فضای فیسبوک در روزهای منتهی به انتخابات، از طریق تحلیل بحثهای کامنتی در این سایت و درنهایت بیان تمهای اصلی آن ها؛
درک چگونگی تأثیرگذاری این فضا بر رفتار انتخاباتی از طریق مشاهدۀ کامنتها و مصاحبه با افراد شرکتکننده در بحثها.
فصل دوم: ادبیات پژوهش
درمورد رابطۀ فیسبوک و مشارکت سیاسی و حتی بهطورکلیتر رابطۀ سایتهای شبکۀ اجتماعی و مشارکت سیاسی، ادبیات مستقلی وجود ندارد. آنچه هست گسترش بحث از ادبیات حول رابطۀ اینترنت و مشارکت سیاسی است. برای این منظور، ویژگیهای مختص سایتهای شبکۀ اجتماعی را در این بحثها درنظر میگیرند. ما نیز در اینجا ادبیات نظری موجود دربارۀ تأثیر اینترنت بر مشارکت سیاسی را بیان میکنیم و سپس بحث را به سایتهای شبکۀ اجتماعی گسترش میدهیم.
۱.۲. اینترنت و مشارکت سیاسی
دربارۀ تأثیر اینترنت بر مشارکت سیاسی[۴۰] دو دیدگاه اولیه و کلیِ خوشبینانه و بدبینانه و متعاقب آن دو فرضیۀ بسیج[۴۱] و تقویت[۴۲] وجود دارد که هر دو بهطور یکجانبهای به این موضوع مینگرند. خوشبینها تأثیر اینترنت بر دموکراسی را مثبت ارزیابی میکنند و اینترنت را موجب بسیج گروههای حاشیهای برای مشارکت در سیاست میدانند. بدبینها درمقابل این تأثیر را منفی یا حداکثر خنثی میدانند و برایننظرند که اینترنت صرفاً گروههایی را که در سیاست فعال هستند، تقویت میکند. دیدگاه سومی نیز در این میان وجود دارد که برخلاف دو دیدگاه فوق نگاه یکجانبهای به موضوع ندارد و براساس آن، برای اینترنت نمیتوان تأثیری کلی درنظر گرفت. درادامه توضیحات بیشتری درمورد هریک از این سه دیدگاه ارائه میشود.
مهمترین دلیلی که خوشبینها بیان میکنند این است که اینترنت به خصوص سایتهای شبکۀ اجتماعی، با کاهش هزینۀ مشارکت و بسیج (اندویزا[۴۳]، کانتیجاک[۴۴] و گالگو[۴۵]، ۲۰۰۹؛ اسکلوزمن، ۲۰۱۰) و هزینۀ کسب اطلاعات سیاسی (اندویزا[۴۶]، کانتیجاک[۴۷] و گالگو[۴۸]، ۲۰۰۹؛ استنلی[۴۹] و ویر[۵۰]، ۲۰۰۳؛ ونوینگاردن ۲۰۱۲؛ کوراه، ۲۰۰۹؛ دیماگیو[۵۱] و دیگران ۲۰۰۱؛ وینگ[۵۲]، دیگنارو[۵۳] و داتون[۵۴]، ۲۰۰۶؛ لارسون[۵۵]، ۲۰۰۴)، مشارکت سیاسی را افزایش میدهد. همچنین چون امکان کنترل حکومت روی این رسانهها کمتر است، افراد به اطلاعاتی دسترسی دارند که در رسانههای سنتی سانسور میشود (شین[۵۶]، ۲۰۰۳؛ وینگ، دیگنارو و داتون، ۲۰۰۶). بهعلاوه اینترنت به خصوص تکنولوژیهای نسل دوم امکان تشکیل و سازماندهی گروهها، تشکیل شبکههای اجتماعی و همکاری افراد در بعد وسیع را فراهم میکند (گوستافسون، ۲۰۱۳؛ وینگ، دیگنارو و داتون، ۲۰۰۶؛ اسکلوزمن، ۲۰۱۰؛ کوراه، ۲۰۰۹). بدینترتیب امکان مواجهشدن افراد با دیدگاههای متفاوت و متعارض بیشتر میشود. همچنین طبیعت نامتمرکز و تعاملی نسل دوم اینترنت از جمله سایتهای شبکۀ اجتماعی، افراد را از مصرفکنندههای منفعل اطلاعات به تولیدکنندگانی فعال تبدیل میکند (کافمن، ۲۰۰۹؛ شین، ۲۰۰۳؛ ویر، ۲۰۰۲).
ازجمله پژوهشهای تأییدکنندۀ این رویکرد، کارِ گیل د زونیگا[۵۷] (۲۰۰۹) است. این پژوهش ضمن تأیید رابطۀ مثبت استفاده از منابع خبری سنتی آنلاین با انواع مشارکت آنلاین و آفلاین، نشان داد که استفاده از وبلاگها تأثیر مثبتی بر مشارکت سیاسی آنلاین دارد. این پژوهش با کنترل عوامل دموگرافیک، موارد مربوط به محل استفاده از اینترنت (خانه یا محل کار) و تعداد سالهایی که فرد از اینترنت استفاده کرده است و نیز استفاده از رسانههای آفلاینی مانند تلویزیون و روزنامه انجام شد (گیل د زونیگا، پویگ ال آبریل و روجاس، ۲۰۰۹).
گیبسون[۵۸]، لوسولی[۵۹] و وارد[۶۰]، (۲۰۰۵) نیز طی تحلیل ثانویهای روی اطلاعات پیمایشی در سطح اروپا، فرضیۀ بسیج را تأیید کرد. این پژوهش نشان داد الگوهای مشارکت مبتنی بر وضعیت اقتصادیاجتماعی، جنسیت و همچنین منابع مورد نیاز برای مشارکت در فضای آفلاین با آنلاین متفاوت است. چراکه طبق این پژوهش اولاً جهان آنلاین فضایی را برای مشارکت کسانی که در غیر این صورت فعال نیستند، فراهم میکند. مثلاً زنان و نیز شهروندانِ از نظر وضعیت اقتصادیاجتماعی پایینتر که در فعالیتهای آفلاین کمتر مشارکت میکنند، در فعالیتهای آنلاین همترازِ مردان و دیگرانی که از نظر وضعیت اقتصادیاجتماعی بالاترند، مشارکت میکنند. جوانان هم که در فعالیتهای آفلاین کمتر از پیرترها مشارکت میکنند، در فعالیتهای آنلاین بیشتر از پیرترها مشارکت دارند. ثانیاً اینکه در فضای آنلاین منابع جدیدی مطرح میشود که مختص به اینترنت است و ربطی به منابع مرتبط با فضای آفلاین ندارد. درواقع منابع آفلاین فقط تا قبل از دسترسی به اینترنت اهمیت دارند و وقتی فرد آنلاین میشود، مهارتهای جدیدی اهمیت مییابد که مرتبط با اینترنت است (گیبسون، لوسولی[۶۱] و وارد[۶۲]، ۲۰۰۵).
یا مثلاً اندویزا (۲۰۱۳) با مطالعه حول اعتراضات اسپانیا در سالهای ۲۰۱۱-۲۰۱۲ نقش رسانههای دیجیتال را بررسی کرد و به این نتیجه رسید که اولاً سازمانهایی که اعتراضات را هدایت میکردند، کاملاً متفاوت از فعالیتهای جمعی سنتی بودند، برای مثال جوانتر بودند و کمتر عضویت رسمی داشتند. ثانیاً فرایند بسیج با بهره گرفتن از رسانههای دیجیتال به خصوص سایتهای شبکۀ اجتماعی امکانپذیر شده است. ثالثاً مشارکتکنندگان متفاوت بودند، آن ها جوانتر و تحصیلکردهتر بودند و تعداد زنان و بیکاران آن درمقایسه با دیگر اتفاقات مشابه بیشتر بود. لذا رسانههای دیجیتال در این اعتراضات بخشهای جدیدی از جامعه را برای مشارکت بسیج کرده بود (اندویزا، ۲۰۱۳).
بدبینها درمقابلِ خوشبینها، اینترنت را حامی و تقویتکنندۀ تقسیم قدرت کنونی میداند، چراکه همانهایی که در محیط آفلاین قدرت را در دست دارند، بر اینترنت هم کنترل دارند و از آن درجهت منافع خود استفاده میکنند (استنلی و ویر، ۲۰۰۳؛ گوستافسون، ۲۰۱۳؛ اوسر[۶۳] و دیگران، ۲۰۱۳؛ اندویزا، کانتیجاک[۶۴] و گالگو ، ۲۰۰۹؛ وینگ، دیگنارو و داتون، ۲۰۰۹؛ نام[۶۵]، ۲۰۱۲؛ تالبرت[۶۶] و مکنیل[۶۷]، ۲۰۰۳). همچنین این که دسترسی به اینترنت بین افراد یکسان نیست، به نوع جدیدی از نابرابری می انجامد که به افزایش نابرابری در مشارکت سیاسی منجر میشود. بهعلاوه ممکن است اینترنت با اتمیزهکردن افراد و کاهش انسجام اجتماعی سطح مشارکت سیاسی را کاهش دهد (اندویزا، کانتیجاک[۶۸] و گالگو ، ۲۰۰۹).
برای مثال اسمیت (۲۰۰۹) در یکی از پروژههای بزرگ پو با عنوان اینترنت و زندگی آمریکایی[۶۹] به این نتیجه رسید که در فضای آنلاین هم مانند فضای آفلاین رابطهای قوی بین وضعیت اجتماعیاقتصادی و مشارکت وجود دارد. درواقع بهمانند فعالیتهای آفلاین، در فعالیتهای آنلاین هم افراد تحصیلکرده و با درآمد خوب مایل به مشارکتاند؛ لذا مشارکت آنلاین آینهای از همان اَشکال مشارکت آفلاین است. این مطالعه البته سرنخهایی را هم پیدا کرد دربارۀ اینکه مشارکت مدنی در بلاگها و سایتهای شبکۀ اجتماعی ممکن است الگوهای طولانیمدت مشارکت را که برمبنای وضعیت اقتصادیاجتماعی است، تغییر دهد (اسمیت، ۲۰۰۹).
کروگر (۲۰۰۲) نیز در مطالعۀ خود دو فرضیۀ رقیب بسیج و تقویت را بررسی کرد و به این نتیجه رسید که بدون دسترسی برابر، اینترنت تنها به نفع آنهایی خواهد بود که اکنون نیز در سیاست مشارکت دارند؛ این درحالی استکه با دسترسی برابر، اینترنت پتانسیل خوبی برای جذب گروههای حاشیهای به مشارکت سیاسی دارد (کروگر، ۲۰۰۲).
همچنین کوراه (۲۰۰۹) نشان داد هرچند اینترنت سطح مشارکت سیاسی را افزایش میدهد، این امر با هزینۀ افزایش نابرابری در مشارکت سیاسی انجام میشود (کوراه، ۲۰۰۹). بست[۷۰] (۲۰۰۵) در پژوهش خود با بهرهگیری از تئوری منابع مشارکت وربا نشان داد با اینکه اینترنت منابع لازم برای مشارکت را تغییر داده است، کسانی که از منابع سنتی مشارکت برخوردارند، منابع جدید را نیز بهطور نامتناسبی دراختیار دارند (بست، ۲۰۰۵). جنینگز[۷۱] (۲۰۰۳) هم آن نوع دیدگاه بدبینانه را که میگوید اینترنت نابرابریهای موجود در مشارکت مدنی را تشدید کرده است، تأیید کرد؛ هرچند سندی برای آن نوع دیدگاه بدبینانه که میگوید اینترنت مشارکت مدنی را کاهش میدهد، بهدست نداد (جنینگز، ۲۰۰۳).
اما درکنار این دو، دیدگاه سومی نیز وجود دارد که این دوگانگی را قبول ندارد و آن را غیرواقعی میداند. بنابر این دیدگاه این امکان وجود دارد که «در همان زمانی که اینترنت افرادی را برای امری سیاسی بسیج میکند، درحوزۀ دیگری عدهای از نخبگان کنونی قدرت، از اینترنت برای تثبیت و تقویت موقعیت سیاسی خود استفاده کنند» (استنلی و ویر، ۲۰۰۳: ۴). همچنین طبق این دیدگاه رابطۀ استفاده از اینترنت و مشارکت سیاسی به نوع استفاده از اینترنت و محتوایی بستگی دارد که کاربر دنبال میکند (کوینتیلیر[۷۲] و ویسرز[۷۳]، ۲۰۰۸؛ وون، دیآگلو و مکلئود، ۲۰۱۳؛ دیمتروا[۷۴] و دیرگان، ۲۰۱۱؛ شاه و واک[۷۵]، ۲۰۰۱؛ شاه[۷۶]، اولند[۷۷] و واک، ۲۰۰۵؛ شاه و دیگران، ۲۰۰۷؛ بکافیگو[۷۸] و مکبراید[۷۹]، ۲۰۱۳؛ وینگ، ۲۰۰۹؛ پارک[۸۰] و دیگران، ۲۰۰۹، نام، ۲۰۱۱؛ ویسرز، ۲۰۱۳).
برای مثال شاه (۲۰۰۱) در مطالعۀ خود به این نتیجه رسید که استفادۀ اطلاعاتی از اینترنت با تغییرات فردی در تولید سرمایۀ اجتماعی بهطور مثبت رابطه دارد؛ این درحالی است که استفادههای اجتماعیتفریحی رابطۀ منفی با این شاخصهای مدنی دارد (شاه، ۲۰۰۱).
همچنین اوسر (۲۰۱۳) نشان داد که اینترنت باتوجه به ویژگیهای دموگرافیک، خاصیت بسیجکنندگی و باتوجه به نابرابری وضعیت اقتصادیاجتماعی، خاصیت تقویتکنندگی دارد؛ چراکه جوانان فعالان اصلی فضای آنلاین هستند و گپ جنسیتی هم در مشارکت آنلاین وجود ندارد. این درحالی است که افراد با درآمد و تحصیلات بیشتر، در فضای آنلاین هم مانند فضای آفلاین بیشتر فعالاند (اوسر، ۲۰۱۳).
نام (۲۰۱۱) نیز در پژوهش خود به سه نتیجه رسید: اول اینکه اینترنت تا حدودی میتواند در افزایش نابرابری در مشارکت سیاسی نقش داشته باشد. مشارکتکنندگان آفلاین و آنلاین چندان متفاوت از هم نیستند و الگوهای نابرابری در مشارکت همچنان پابرجاست. درواقع حتی با اینکه اینترنت فرصتهای یکسانی را در اختیار شهروندان آنلاین برای مشارکت سیاسی قرار میدهد، غالباً کسانی که قبلاً بهطور آفلاین مشارکت سیاسی داشتهاند، از وجود این فرصتهای جدید خرسند میشوند. دوم اینکه اینترنت بهجز ویژگی تقویتکنندگی، خاصیت بسیجکنندگی هم دارد. درواقع افراد غیرفعال در فضای آفلاین، تمایل دارند در فضای آنلاین هم غیرفعال باشند؛ اما اگر از اینترنت استفادۀ بیشتری کنند، تمایلشان به مشارکت افزایش مییابد و افزایش در تعداد افرادی که از اینترنت بیشتر استفاده میکنند، افراد جدیدی را به مشارکت جذب میکند. سوم اینکه عوامل تعیینکنندۀ مشارکت مانند سن و نژاد و رفتارهای مدنی درمورد مشارکت آنلاین و آفلاین متفاوت هستند. در فضای آنلاین جوانترها بیشتر فعالاند و نیز درحالیکه در فضای آفلاین سفیدپوستها مشارکت بیشتری دارند، عامل نژاد در فضای آنلاین تعیینکننده نیست. همچنین درحالیکه رفتارهای مدنی عامل تعیینکنندهای برای مشارکت آفلاین است، در فضای آنلاین اینگونه نیست (نام، ۲۰۱۱). هافمن[۸۱] (۲۰۱۲) هم طی تحلیل ثانویهای، ارتباطات[۸۲] آنلاین را از مشارکت آنلاین متمایز کرد، هریک را تعریف کرد و اقسام آنها را برشمرد. او سپس نشان داد درحالیکه مشارکت آنلاین عامل تعیینکنندهای برای رأیدهی است، ارتباط آنلاین اینگونه نیست (هافمن، ۲۰۱۲).
و اما بخشی از پژوهشها این موضوع را حول انتخابات، بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین اتفاقات سیاسی، بررسی کردهاند. در ادامه به برخی از آن ها اشاره میکنیم:
پژوهش تالبرت (۲۰۰۳) حول دو انتخابات ۱۹۹۶ و ۲۰۰۰ آمریکا نشان داد دسترسی به اینترنت و اخبار انتخاباتی آنلاین احتمال مشارکت و رأیدهی را در این دو انتخابات افزایش داده است (تالبرت، ۲۰۰۳). لارسون (۲۰۰۴) نیز با مطالعه حول انتخابات ۲۰۰۴ آمریکا نشان داد اینترنت تأثیر مثبتی بر رأیدهی و کمک مالی به کمپینهای انتخاباتی داشته است (لارسون، ۲۰۰۴). در آلمان کوپلند[۸۳] (۲۰۱۴) در مطالعه حول انتخابات ۲۰۰۹ این کشور به این نتیجه رسید که اعضای احزاب بیشتر از غیرعضوها و همچنین جوانترها بیشتر از پیرترها، اطلاعات و اخبار کمپینهای انتخاباتی را دنبال کردهاند و آن ها را بهاشتراکگذاشتهاند (کوپلند، ۲۰۱۴). در مالزی هم ویلنت[۸۴] (۲۰۱۳) طی مطالعهای پیمایشی در روزهای قبل از انتخابات ۲۰۰۸ ملی این کشور، رابطۀ مثبتی را بین استفاده از رسانههای آنلاین و فعالبودن سیاسی پیدا کرد (ویلنت، ۲۰۱۳).
پس از انتخابات ۲۰۰۸ آمریکا تعداد پژوهشهایی که این موضوع را حول انتخابات بررسی کردند، افزایش یافت. برای نمونه کوشین[۸۵] (۲۰۱۰) نشان داد که بین گرفتن اخبار کمپین انتخاباتی از منابع سنتی خبری اینترنتی و احساس تأثیرگذاری رابطۀ مثبتی وجود دارد. این مطالعه همچنین نشان داد رسانههای خبری سنتی بین جوانان کماهمیتتر نشده است، بلکه جوانان از این رسانهها بهصورت آنلاین استفاده میکنند (کوشین، ۲۰۱۰). مطالعۀ نایترینی (۲۰۱۱) حول این انتخابات به این نتیجه رسید که مشارکت آنلاین بهصورت مثبت مشارکت آفلاین را پیشبینی میکند، اما تأثیر مشارکت آنلاین بر همۀ انواع مشارکت آفلاین یکسان نیست (نایترینی، ۲۰۱۱). پژوهش دیگری که حول انتخابات ۲۰۰۸ آمریکا انجام شد، مطالعۀ کورنوی[۸۶] (۲۰۱۲) بود که نشان داد مشارکت آنلاین با مشارکت آفلاین رابطۀ مثبت قوی دارد، ولی با دانش سیاسی رابطۀ مثبتی ندارد (کورنوی، ۲۰۱۲). مطالعۀ گورشک[۸۷] (۲۰۱۳) نیز در این زمینه به این نتیجه رسید که استفاده از اینترنت برای اخبار انتخاباتی تأثیری مثبت و استفادۀ مستمر از وبلاگها تأثیری منفی بر درگیرشدن در فعالیتهای سیاسی دارد (گروشک، ۲۰۱۳). در این میان پژوهش بیمبر[۸۸] (۲۰۱۳) هم درخور توجه است که با مطالعه روی انتخاباتهای برگزارشده درطول ۱۲ سال در آمریکا به این نتیجه رسید که رابطۀ ثابتی بین استفادۀ اطلاعاتی از اینترنت و مشارکت سیاسی وجود ندارد (بیمبر، ۲۰۱۳).
در ایران نیز پژوهشهایی در حوزۀ اینترنت انجام شده است. تعدادی از این مطالعات به رابطۀ اینترنت و هویت پرداختهاند. برای مثال ذکایی و خطیبی (۱۳۸۵)، فکوهی و عیاری (۱۳۸۹)، ایزدی و قاسم (۱۳۹۰) و همچنین رضایی قادی (۱۳۹۱). پژوهشهای جواهری و باقری (۱۳۸۶) و حسینزاده و دیگران (۱۳۹۱) هریک بهطور مجزا رابطۀ اینترنت و سرمایۀ اجتماعی و مطالعۀ لولایی (۱۳۹۰) رابطۀ اینترنت و رفتار سیاسی را بررسی کردهاند. درمورد رابطۀ اینترنت و مشارکت سیاسی هم میتوان به دو مطالعۀ عبداللهیان و حقگویی (۱۳۸۹) و نیز قزلسفلو (۱۳۸۹) اشاره کرد.
چندین پژوهش هم در ارتباط با سایتهای شبکۀ اجتماعی بهویژه فیسبوک انجام شده است. برای مثال افراسیابی (۱۳۹۰) رابطۀ سایت شبکۀ اجتماعی مجازی کلوب و سبک زندگی و نیز عدلیپور (۱۳۹۱) رابطۀ سایتهای شبکۀ اجتماعی و هویت اجتماعی را بررسی کردهاند. کیا و نورآبادی (۱۳۹۱) و انصاری (۱۳۹۱) به مطالعۀ نحوۀ استفاده از فیسبوک در ایران پرداختهاند. امیدوار (۱۳۸۱) و موسوینسب (۱۳۹۰) رابطۀ فیسبوک و سرمایۀ اجتماعی را بررسی کردهاند. اکبریه (۱۳۹۱) رابطۀ فیسبوک و مشارکت سیاسی، رجبی (۱۳۸۹) بازنمایی گرایش سیاسی در فیسبوک و زنگوئی (۱۳۹۱) بازنمایی هویت مجازی در فیسبوک را مطالعه کردهاند. کاشانی و زارع (۱۳۹۱) به مطالعۀ جمعیتشناختی فیسبوک و میرمحمدصادقی (۱۳۹۱) هم به نقش رهبران شبکهای در فیسبوک پرداختهاند.
اما با مرور کلی پژوهشهای انجامشده میتوان آن ها را از لحاظ وجه تأکید یا گونهای که این پژوهشها به موضوع کلی اینترنت و مشارکت پرداختهاند، در شش دسته جای داد:
دستۀ اول پژوهشهایی هستند که بهطورکلی رابطۀ اینترنت و مشارکت سیاسی را بررسی کردهاند. برخی مشارکت آفلاین و آنلاین را از هم متمایز کردهاند و تأثیر اینترنت بر هر یک یا یکی از آن ها را بررسی کردهاند. برخی هم تأثیر اینترنت را بر مشارکت بهطورکلی سنجیدهاند. تقریباً همۀ این پژوهشها صرفاً به این مسئله پرداختهاند که تأثیر اینترنت بر مشارکت سیاسی مثبت است یا منفی و اکثراً تأثیر مثبت را تأیید کردهاند. البته درخور ذکر است که تاکنون هیچ تحقیقی چگونگی این تأثیر را بهصورت تجربی بررسی نکرده است و لذا توضیح دقیقی دراینباره وجود ندارد (ژانگ، ۲۰۱۰؛ ولنزولا[۸۹]، ۲۰۱۳). همچنین درکنار مطالعاتی که کاملاً تأییدکنندۀ رابطۀ مثبت بین مشارکت آنلاین و آفلاین هستند، پژوهشهایی هم وجود دارند که نتایجی بینابینی دارند. بود (۲۰۰۸)، گیل د زونیگا (۲۰۱۲ و ۲۰۰۹)، دمیتروا (۲۰۱۱)، کوینتلیر و ویسرز (۲۰۰۸)، شاه (۲۰۰۵)، استنلی (۲۰۰۳)، ولنزولا (۲۰۰۹)، زنوس (۲۰۰۷)، وسنیک آلوجویک[۹۰] (۲۰۱۲)، ژانگ (۲۰۱۰)، فنتون[۹۱] (۲۰۱۱)، زنوس (۲۰۱۴)، هائو[۹۲] (۲۰۱۴)، بیمبر (۲۰۱۳) نمونههایی از این دستهاند.
دستۀ دوم مطالعاتی هستند که مشارکت آنلاین را بررسی کردهاند. این مطالعات با تمایزگذاشتن بین مشارکت آنلاین و آفلاین، تمرکزشان روی مشارکت آنلاین است. این پژوهشها یا صرفاً به توضیح و تیپبندی انواع مشارکت آنلاین میپردازند یا به رابطۀ مشارکت آنلاین و آفلاین. برای نمونه نگاه کنید به ون وینگاردن (۲۰۱۲)، بکافیگو (۲۰۱۳)، هافمن (۲۰۱۲)، جنسن[۹۳] (۲۰۱۳)، آلیکولزر[۹۴] (۲۰۱۱)، کافمن (۲۰۰۹).
دستۀ سوم مطالعاتی هستند که تأکیدشان بر نقش اینترنت در تولید سرمایۀ اجتماعی[۹۵] است. در سالهای ابتدایی ظهور اینترنت پژوهشها استفاده از اینترنت را موجب کاهش ارتباطات رودرروی افراد و لذا کاهش سرمایۀ اجتماعی میدانستند. این پژوهشها در سالهای بعد با این نقد مواجه شدند که نگاهی تکبعدی به اینترنت دارند، درحلیکه باید تأثیر استفادههای متفاوت از اینترنت را جداگانه بررسی کرد. این نقد با ظهور اینترنت نسل دوم و سایتهای شبکۀ اجتماعی پررنگتر شد. الیسون (۲۰۱۰)، وون (۲۰۱۳) و شاه (۲۰۰۱) از همین جنبه تأثیر اینترنت بر سرمایۀ اجتماعی را سنجیدهاند.
دستۀ چهارم مطالعاتی هستند که تأکیدشان بر نابرابری در مشارکت و تأثیر اینترنت بر افزایش این نابرابری است؛ بدینترتیب این پژوهشها بر دیدگاه بدبینانه درمورد تأثیر اینترنت بر دموکراسی صحه میگذارند. پژوهشهایی مانند بست (۲۰۰۵)، جنینگز (۲۰۰۳)، کوراه (۲۰۰۹)، اسکلوزمن (۲۰۱۰)، اسمیت (۲۰۰۹) در این دسته جای دارند.
دستۀ پنجم مطالعاتی هستند که فرضیههای بسیج و تقویت را سنجیدهاند. نتیجۀ برخی از این پژوهشها تأیید فرضیۀ بسیج و نتیجۀ برخی تأیید فرضیۀ تقویت است. اما غالب مطالعات جدیدتر شواهدی در تأیید هر دو فرضیه ارائه کردهاند؛ بدینمعنیکه اینترنت نقش دوگانهای را در بسیج افرادی که درحالت عادی فعال سیاسی نیستند، درکنار تقویت افراد فعال در سیاست، بازی میکند. از آن جملهاند پژوهشهای کروگر (۲۰۰۲)، گیبسون، لوسولی[۹۶] و وارد[۹۷] (۲۰۰۵)، گوستافسون (۲۰۰۸)، اندویزا (۲۰۱۳)، هیرزالا[۹۸] (۲۰۱۰)، ویسرز (۲۰۱۳)، نام (۲۰۱۱)، گیبسون (۲۰۱۳)، اوسر (۲۰۱۳)، ویسرز (۲۰۱۴).
دستۀ آخر هم مطالعاتی هستند که تأثیر اینترنت بر مشارکت را حول انتخابات بررسی کردهاند.[۹۹] پژوهشهایی مانند تالبرت (۲۰۰۳)، لارسون (۲۰۰۴)، وینگ (۲۰۰۹)، کوشین (۲۰۱۰)، نایترینی (۲۰۱۱)، گروشک (۲۰۱۳)، کورنوی (۲۰۱۲)، کای[۱۰۰] (۲۰۱۳)، نام (۲۰۱۲)، بود[۱۰۱] (۲۰۱۲)، کاپلند (۲۰۱۴)، ویلنات (۲۰۱۳)، فرناندس[۱۰۲] (۲۰۱۰)، وولی[۱۰۳] (۲۰۱۰)، کاگبرن[۱۰۴] (۲۰۱۱)، تونر[۱۰۵] (۲۰۱۱و ۲۰۱۳)، ویتاک (۲۰۱۱)، کارلیس (۲۰۱۳)، و ژانگ (۲۰۱۳) در این دسته جای دارند.
۱.۱.۲. مکانسیمهای تأثیرگذاری
اما اینکه اینترنت به چه صورت و تحت چه مکانیسمهایی بر مشارکت سیاسی تأثیر میگذارد، موضوع دیگری است. مکانیسمهایی که همانطور که پیش از این گفته شد هرچند در ادبیات موضوع موجود است، بهصورت تجربی بررسی نشده است. اما برخی از پژوهشها این مکانیسمها را بهطور نظری بسط بیشتری دادهاند که در ادامه آن ها را مرور میکنیم.
کوینتلیر (۲۰۰۸) در مقالۀ خود با مطالعۀ ادبیات موجود چهار دلیل را در تأیید فرضیۀ بسیج ارائه میکند: اول. اینترنت فرصتهای فراوانی مانند رأیدهی آنلاین، بحث و وبلاگنویسی را برای مشارکت فراهم میکند. دوم. اینترنت هزینۀ مشارکت را کاهش میدهد؛ بهمحض اینکه فرد به اینترنت دسترسی پیدا کند، نیاز به هزینۀ دیگری برای مشارکت آنلاین نیست. سوم. اینترنت، سریع و بهروز است و میتواند اطلاعات فراوانی را در اختیار فرد قرار دهد. چهارم. اینترنت میتواند ارتباط بین شهروندان و سیاستمداران را گسترش دهد. کوینتلیر درادامه دلایل موجود دربارۀ اثر منفی اینترنت بر مشارکت سیاسیمدنی را هم ذکر میکند: اول. زمانی که افراد در اینترنت میگذرانند، نمیتواند به کار دیگر تعلق بگیرد. دوم. اینترنت تعاملات رودررو را که برای ساختن اعتماد اجتماعی و درنهایت مشارکت سیاسی لازم است، محدود میکند؛ هرچه افراد زمان بیشتری را در فضای آنلاین میگذرانند، بیشتر ارتباط خود را با محیط اجتماعی و دوستان و خانوادۀ خود از دست میدهند. سوم. اینترنت تعامل بین افراد همعقیده را گسترش میدهد و لذا اجتماعات آنلاین متجانس هستند؛ درحالیکه شبکههای نامتجانس افراد را به تغییر عقیده و مشارکت سیاسی تشویق میکنند، شبکههای متجانس عقیدۀ اولیۀ افراد را تقویت میکنند و به مشارکت سیاسی منجر نمیشوند (کوینتیلیر، ۲۰۰۸).
گیل د زونیگا(۲۰۰۹) در مقالۀ خود برای توضیح این مکانیسم از مدل ارتباطات مکلئود بهره برده است. در این مدل رفتارهای ارتباطی رابطۀ بین تمایلات سیاسی و رفتارهای سیاسی را میانجیگری میکنند. این مدل شواهدی را ارائه کرده است که شبکههای بین فردی بحث سیاسی و استفادۀ اطلاعاتی از رسانه، مشارکت مدنی را افزایش میدهد. درواقع ارتباطات از طرفی تأثیر مستقیم و از طرف دیگر از طریق افزایش دانش سیاسی و احساس تأثیرگذاری سیاسی تأثیر غیرمستقیم بر رفتارهای مشارکتی دارد (گیل د زونیگا، پویگ ال آبریل و روجاس، ۲۰۰۹).
اوسر (۲۰۱۳) در مقالۀ خود سه مکانیسم علی شناختهشده درمورد پتانسیل اینترنت برای بسیج افراد در فعالیتهای آفلاین و آنلاین را ارائه میکند: اول. اینترنت هزینههای کسب اطلاعات سیاسی و ارتباطات مرتبط با سیاست را کاهش و لذا احتمال مشارکت را افزایش میدهد. دوم. اینترنت رسانهای تعاملی است و رابطۀ بین شهروندان سابقاً غیرمشارکتکننده و جهان سیاست را تقویت میکند. سوم. مهارتهای مورد نیاز اینترنت که تأثیر مجزایی روی مشارکت میگذارند، از سطح وضعیت اجتماعیاقتصادی مستقل هستند، لذا افزایش این مهارتها بین افراد میتواند به بسیج جمعیت سابقاً غیرمشارکتکننده منجر شود (اوسر، ۲۰۱۳).
تونر (۲۰۱۳) پژوهش خود را روی کاری از فوت[۱۰۶] و اشنایدر[۱۰۷] (۲۰۰۶) بنا کرده و سه کارکرد تشکیل کمپینهای آنلاین را معرفی کرده است: اول. دادن اطلاعات به رأیدهندگان: سایتهای آنلاین میتوانند این اطلاعات را بهصورت مقالۀ خبری، خبرنامه و گزارشهای صوتی و تصویری دراختیار کاربران قرار دهند. دوم. درگیرکردن حامیان: سایتهای آنلاین میتوانند تعامل بین کاندیداها و کاربران را از طریق ایمیل یا کمک مالی آسانتر کنند. سوم. بسیج کاربران: سایتهای آنلاین میتوانند کاربران را با درخواست از آن ها برای امضای بیانیۀ آنلاین، حضور در تظاهرات و همکاری در رخدادهای آنلاین یا آفلاین بسیج کنند (تونر، ۲۰۱۳).
یاماموتو[۱۰۸] (۲۰۱۳) در پژوهش خود از «مدل دستارودهای افتراقی»[۱۰۹] استفاده کرده است. تمرکز این مدل روی نقش بحثهای سیاسی بینفردی در افزایش تأثیر استفادۀ خبری از رسانه بر رفتارهای سیاسی است. بهاین صورت که «شهروندانی که از منابع خبری استفاده میکنند، اگر بهطور مداوم با دیگران بحث سیاسی کنند، مشارکت بیشتری در سیاست خواهند داشت» (یاماموتو، ۲۰۱۳: ۳). این مدل برمبنای دو پیشفرض نظری است: اولاً بحث سیاسی به افزایش یادگیری سیاسی کمک میکند. استفاده از اطلاعات گرفتهشده از منابع خبری در زمینههای ارتباطی بینفردی، شهروندان را به تفکر درباره رخدادهای اخیر، مرتبطکردن تجربههای شخصی به سیاست، یادگیری دیدگاههای متفاوت و افزایش مشارکت سیاسی وامیدارد. ثانیاً بحثهای سیاسی به افزایش انگیزه برای درک اطلاعات سیاسی کمک میکند. کسانی که بهطورمداوم با یکدیگر درمورد سیاست بحث میکنند، بحثها و مخالفتهای آینده را پیشبینی میکنند، لذا اخبار و اطلاعات سیاسی را با دقت بیشتری دنبال میکنند تا بتوانند در بحثهای آتی بحثهای منطقیتری را ارائه کنند. یاماموتو در ادامه تفاوت اظهارنظر آفلاین و آنلاین را بیان میکند. اظهارنظر آفلاین معمولاً شامل رفتارهایی مانند صحبت و ابراز عقیده درمورد مسائل در جلسات و در حضور غریبهها میشود. اظهارنظر سیاسی در این محیطهای آفلاین به رعایت نزاکت و احتمالاً خودسانسوری بیشتری نیاز دارد. درمقابل احساس قوی ناشناسبودن که اینترنت آن را امکانپذی میکند، ممکن است افراد را در شرایط راحتتری برای ابراز عقیده قرار دهد، بنابراین آن ها احتمالاً کمتر بر پیامهای خود نظارت خواهند کرد (همان).
و اما دو مقالهای که با تفصیل بیشتری دیدگاههای موجود در این زمینه را ارائه کردهاند کوراه (۲۰۰۹) و اندویزا، کانتیجاک[۱۱۰] و گالگو (۲۰۰۹) هستند. کوراه (۲۰۰۹) با مطالعۀ ادبیات موجود دربارۀ ارتباط اینترنت و مشارکت سیاسی، چهار فرضیۀ کلی را تحت این عنوانها معرفی میکند: «فرضیۀ تأثیر اینترنتی»[۱۱۱]، «فرضیۀ انتخاب شخصی»[۱۱۲]، فرضیۀ «علیت متقابل»[۱۱۳] و فرضیۀ «ناهمگنی»[۱۱۴] در تأثیرات اینترنت. فرضیۀ تأثیر اینترنتی بهاینمعنی که اینترنت بهطور علی منجر به افزایش مشارکت سیاسی میشود، خود شامل سه دسته فرضیه است: اول. اینترنت هزینۀ مطلعشدن سیاسی را کاهش میدهد. افراد، تنها با کلیککردن ماوس میتوانند به اطلاعات وسیعی دست پیدا کنند. همچنین بسیاری از افراد به دلایل غیرسیاسی به اینترنت دسترسی دارند ولی در معرض اطلاعات سیاسی قرار میگیرند. افزایش اطلاعات سیاسی، دانش سیاسی افراد را گسترش میدهد و افرادِ با دانش سیاسی بیشتر، امکان بیشتری دارد که در سیاست مشارکت کنند، لذا دسترسی به اینترنت مشارکت سیاسی را افزایش میدهد. دوم. اینترنت ابزار جدیدی را برای تأثیرگذاری بر سیاستمدارها و سیاست فراهم میکند. این تکنولوژی ویژگیهایی دارد که نهتنها کسب اطلاعات سیاسی، بلکه ارتباط تعاملی افراد با سیاستمدارها، رسانهها و دیگر شهروندان همعقیده را، برای مثال ازطریق وبلاگنویسی، توییتر، فیسبوک و ایمیل آسانتر میکند. بنابراین اینترنت نهتنها هزینههای کسب اطلاعات سیاسی، بلکه هزینههای کنش سیاسی را نیز کاهش میدهد و لذا منجر به افزایش تمایل به مشارکت سیاسی میشود. سوم. اینترنت فضایی را برای افراد فراهم میکند که با دیگرانی ارتباط پیدا کنند که درغیراینصورت هرگز آن ها را شخصاً ملاقات نمیکردند. تکنولوژی اینترنتی امکان سازماندهی شبکهای علایق افرادی را که بهصورت جغرافیایی در یک کشور پراکندهاند، حول موضوعهای سیاسی حتی بسیار کوچک فراهم میکند. این شبکههای تشکیلشده میتوانند بهعنوان وسیلهای برای بسیج استفاده شوند. حال از آنجایی که طبق نظریۀ وربا (۲۰۰۲) شبکهها عنصری مهم در تمایل افراد برای مشارکت هستند، اینترنت منجر به افزایش مشارکت سیاسی میشود (کوراه، ۲۰۰۹).
فرضیۀ انتخاب شخصی یکی از بحثهایی است که درمقابل فرضیۀ تأثیر اینترنتی بیان شده است. کوراه در توضیح این فرضیه مینویسد اولاً اطلاعات سیاسی با هزینۀ کمی از طریق اخبار تلویزیونی و روزنامهها هم دردسترس افراد است. درواقع اینترنت فقط دردسترستر است و تفاوت در هزینهها ناچیز است. درثانی اینترنت کسب اطلاعات و مشارکت سیاسی را سادهتر میکند، اما این خصوصیت «برای آن دسته از شهروندان جذاب خواهد بود که برای فعالیت سیاسی انگیزه دارند» (همان: ۵). یعنی برای مثال اگر کاندیداها اطلاعات دربارۀ خود را نه با روشهای سنتی بلکه در وبسایتهای خود منتشر کنند، آن دسته از افراد که خود به دنبال کسب اطلاعات سیاسی هستند و برای رأیدهی انگیزه دارند، «انتخاب» میکنند که برای کسب این اطلاعات از اینترنت استفاده کنند (همان).
فرضیۀ علیت متقابل بین این دو قطب است و بر این ادعا است که هر دوی این فرایندها میتواند همزمان اتفاق بیفتد. افراد باانگیزۀ سیاسی ممکن است خودشان استفاده از اینترنت را انتخاب کنند و این بهطور علی باعث افزایش سطح مشارکت سیاسی میشود. درواقع «اینترنت مشارکت سیاسی را افزایش میدهد، با این هزینه که آن را بیش از پیش نابرابر میکند» (همان: ۶). بهاینمعنی که اینترنت افراد فعال سیاسی را به گروههای بسیار کوچکی از شهروندان باانگیزه محدود میکند و از اکثریت غیرفعال جدا میکند (همان).
دست آخر، فرضیۀ چهارمی که کوراه معرفی میکند ناهمگنی در اثرات اینترنت است. این فرضیه بر آن است که با دسترسی به اینترنت، مشارکت سیاسی برخی از گروهها افزایش مییابد و برخی افزایش نمییابد. کوراه برای این فرضیه سه توجیه را بیان میکند: اول. اگر اطلاعات آنلاین هزینۀ مطلعشدن سیاسی را کاهش میدهد، آنهایی که درآمد کمتری دارند و توانایی خرید روزنامه و مجله را ندارند (فقیرترها)، باید سود بیشتری را از دسترسی به اینترنت در مقایسه با ثروتمندترها ببرند. دوم. انواع آنلاین کنش سیاسی باید هزینۀ مشارکت سیاسی آفلاین را بین کسانی که وابستگی بیشتری به تکنولوژیهای مدرن دارند (جوانترها)، بیشتر از کسانی که در استفاده از این تکنولوژیها مشکل دارند، کاهش دهد. سوم. کسانی که علایق سیاسی خود را در اجتماعات آفلاین محلی خود پیدا نمیکنند (اقلیتها)، باید بیشتر از کسانی که علایقی دارند که در محیط محلیشان فراوان یافت میشود، از دسترسی به اینترنت سود ببرند. نتیجه این فرضیه، درمقایسه با فرضیۀ علیت متقابل، این است که اینترنت نابرابری را در مشارکت سیاسی سنتی کاهش میدهد، چراکه انواع اینترنتی مشارکت سیاسی جایگزینهایی بهویژه برای آنهایی است که در اظهار علایق خود در فضای آفلاین مشکل دارند (فقیرها، جوانها و اقلیتهای سیاسی) و کسانی که درحالحاضر در اجتماعات سیاسی غیراینترنتی هستند (ثروتمندها، پیرها و اکثریتهای سیاسی) سود کمتری از دسترسی به اینترنت میبرند (همان).
اندویزا (۲۰۰۹) در مقالۀ پژوهشی خود سؤال درمورد تأثیر اینترنت بر مشارکت سیاسی را گیجکننده میخواند. به عقیدۀ وی در بررسی این تأثیر سه نوع فعالیت را باید از هم متمایز کرد: فعالیتهایی که فقط بهصورت آنلاین امکانپذیرند، آنهایی که هم در جهان واقعی و هم از طریق اینترنت میتوانند انجام شوند و نهایتاً آن فعالیتهایی که فقط بهصورت آفلاین میتوانند انجام شوند. درمورد دستۀ اول روشن است که اینترنت انواع جدیدی از مشارکت سیاسی را امکانپذیر کرده که قبلاً وجود نداشته است. برای مثال افراد میتوانند از طریق اینترنت ایمیلهای با محتوای سیاسی برای یکدیگر بفرستند یا از طریق کامنتگذاشتن در وبسایتها سعی کنند بر تصمیمات حکومت تأثیر بگذارند. اندویزا بحث میکند که ایجاد انواع جدیدی از فعالیت میتواند سطح کلی مشارکت را افزایش دهد؛ اما «اگر این استفاده حاشیهای باشد، بهنظر نمیرسد اینترنت به جامعهای مشارکتیتر بینجامد» (اندویزا، کانتیجاک[۱۱۵] و گالگو، ۲۰۰۹: ۸۶۳). بهعلاوه هنوز درمورد اینکه آیا فعالیتهایی مانند ایمیل سیاسی فرستادن یا کامنتگذاشتن، مشارکت سیاسی محسوب میشوند یا نه توافقی وجود ندارد (همان).
اندویزا درمورد دستۀ دوم این فعالیتها مینویسد: فعالیتهای آفلاینی وجود دارد که معادل آنلاین دارند. برای مثال امضای بیانیه و کمک مالی. سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا کسانی که بهصورت آنلاین مشارکت میکنند، اگر به اینترنت دسترسی نداشتند، بهصورت آفلاین مشارکت داشتند یا خیر. «درصورتی میزان مشارکت افزایش مییابد که کسانی که بهطور معمول غیرفعال هستند، [با دسترسی به اینترنت] فعال شوند» (همان: ۸۶۲). همچنین میزان این تأثیر به تعداد کسانی که از طریق اینترنت فعال میشوند، بستگی دارد. از طرف دیگر اگر روشهای سنتی مشارکت با انواع آنلاین جایگزین شوند، میزان فعالیت تغییری نخواهد کرد (همان).
درمورد دستۀ سوم این فعالیتها این سؤال مطرح است که تأثیر اینترنت بر سطح مشارکت آفلاین چگونه است. بیتأثیر است، افزایش میدهد یا اینکه کاهش میدهد؟ اندویزا در دستهبندی خود چهار مکانیسم علی در ادبیات موجود برای پاسخگویی به این سؤال را معرفی میکند: اینترنت و منابع مشارکت، دسترسی به اطلاعات، تغییر گرایشها و بسیج سیاسی (همان).
اول. اینترنت و منابع مشارکت: استفاده از مدل منابع وربا[۱۱۶] یکی از مهمترین مدلها در مطالعۀ مشارکت سیاسی است که در بررسی تأثیر اینترنت بر مشارکت سیاسی رواج فراوانی دارد. اینترنت اولاً میتواند منابع موجود را دسترسپذیرتر کند؛ با انجام فعالیت بهصورت آنلاین در وقت و غالباً پول صرفهجویی میشود. ثانیاً استفاده از اینترنت که رسانهای نوشتاری و پیچیده و تعاملی است، میتواند روی مهارتهای شناختی فرد تأثیر مثبت داشته باشد؛ برای مثال جستوجوی اطلاعات در اینترنت به عملیاتهای شناختی مانند انتخاب اطلاعات مرتبط، برآورد اعتبار منابع و حفظ و استفاده از برخی اطلاعات نیاز دارد. ثالثاً اینترنت برخی از هزینههای مرتبط با مشارکت را هم کاهش میدهد؛ برای مثال امکان ناشناسماندن در فعالیتها (همان).
دوم. دسترسی به اطلاعات: دسترسی به اینترنت هزینۀ کسب اطلاعات سیاسی را کاهش میدهد و افراد مطلع هم تمایل بیشتری برای مشارکت دارند. همچنین بنابر برخی مطالعات دسترسی بیشتر به اطلاعات اینترنتی، علاقۀ افراد به سیاست را افزایش میدهد و بهاینترتیب اینترنت تأثیر مثبتی بر مشارکت میگذارد. درمقابل این ادعا برخی میگویند اولاً دسترسپذیری اطلاعات لزوماً با بهکارگرفتن آن همراه نیست، بلکه این اطلاعات باید به دانش تبدیل شوند. ثانیاً افزایش مقدار اطلاعات دردسترس بهمعنای افزایش کیفیت آن نیست. ثالثاً هرچند اطلاعات دردسترس باشد، باید در کاربر انگیزۀ دسترسی به آن وجود داشته باشد و درواقع فرد باید فعالانه به این اطلاعات دست یابد. برای مثال دریافت خبرنامهها و بولتنها نیاز به عضویت اولیه دارد. این درحالی است که محتواهای جذابتر بیپایانی روی اینترنت وجود دارد. لذا اینترنت علاقۀ به سیاست را در افرادی که از آن برای دسترسی به اطلاعات سیاسی استفاده میکنند، افزایش میدهد. رابعاً حتی درصورت دسترسی به اطلاعات سیاسی، ویژگی انتخابی اینترنت منجر به کاهش تکثر و افزایش قطبیشدن میشود، چون افراد فقط اطلاعات همراستا با عقیدۀ خودشان را انتخاب میکنند. هرچند برخی به دیدگاه آخر اینگونه پاسخ میدهند که ویژگی اینترنت این است که افراد، ناخواسته با محتواهای سیاسی مواجه میشوند و این میتواند روی انگیزهها و گرایشهای آن ها تأثیر بگذارد (همان).
بررسی چگونگی تأثیر عضویت در فیسبوک بر رفتار انتخاباتی در انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۹۲ ایران- قسمت ۲
آخرین نظرات