“>
سروتونین [۱۸]خون وقتی پایین باشد موجب پرخاشگری میگردد . مک گوایر خون ۴۵ گروه مختلف از میمونها را مورد آزمایش متعدد قرار داد . سرانجام مشاهده کرد که یکی از مواد شیمیایی موجود در خون میمون حاکم با سایر میمونها تفاوت چشمگیری دارد ، سروتونین خون او دو برابر دیگران است . در انسانها نیز چنین است . او خون اعضا و مدیران یک انجمن دانشگاهی را آزمایش کرد در خون آنان سروتونین بیشتری یافت (رفیعی ، ۱۳۷۳: ۲۰ )
کروموزومهای جنسی و پرخاشگری
در زمان حاضر ، بعضی از پژوهندگان برای اینکه اثبات کنند پرخاشگری پایه و مبنای زیستی (بیولوژیک ) دارد ، به کروموزومهای جنسی اضافه اشاه میکنند . گاه یک یا چند کروموزم به الگوی طبیعی کروموزومها اضافه می شود و به صورت XYY یا XXY در میآید . در نتیجه ، موجودی پابه عرصه وجود میگذارد که واجد آمادگی بیشتری برای پرخاشگری و بزهکاری است.
با تحقیقات انجام شده مشخص گردیده است ، مردانی که دارای یک یا چند کروموزوم Y یا X اضافی هستند ، بسیار پرخاشگراند و در میان مرتکبان جنایتهای خشن در صد بالاتری را تشکیل میدهند . در سال ۱۹۶۶ ریچارد اسپک که متهم به کشتن هفت پرستار در شیکاگو شده بود ، الگوی کروموزومی XYY داشت (کوئن ، ۱۳۷۲ : ۱۶۳ ) . پس از کشف این قضیه ، پژوهشهای گوناگون در ایالات متحده آمریکا صورت گرفت تا معلوم دارد آیا میان کروموزوم و رفتار پرخاشگرانه رابطه ای وجود دارد یا نه ، تا این زمان هیچگونه دلیلی دال بر رابطه میان آن ها پیدا نشده است .
بلوغ جنسی و پرخاشگری
زیست شناسان بر این باورند بیشترین تغییراتی که هنگام پرخاشگری در بدن و اعمال آن روی میدهد ، همانهایی است که هنگام به کار افتادن امیال جنسی به وقوع می پیوندد. در واقع باید گفت ، همان طور که میل جنسی ، جانور نر را به جنب و جوش می ادازد و او را متجاوز ، تسلط جو یا پرخاشگر میسازد ، انسان هم از این قاعده مستثنی نیست . البته تجاوز و پرخاشگری انسان در این مورد غالباً با نرمش ، نوازش و ریشخند طرف معاشقه همراه است و این امر خشونت و تجاوز را تعدیل میکند ؛ ولی گاهی هم این چاشنی دلپذیر در کار نیست و تجاوز صورتی خشن و آزار دهنده به خود میگیرد که در کسانی که به بیماری دگر آزاری [۱۹] مبتلایند ، دیده می شود . این افراد از آزار رساندن و شکنجه دادن طرف معاشقه لذت میبرند . و احیاناً بدون این رفتار خشونت آمیز ، که گاه ممکن است منجر به قتل نیز شود ، نمی توانند شهوت جنسی خود را ارضا کنند . روانکار انگلیسی درک میلز [۲۰]عقیده دارد که نوجوانی و بلوغ دوره ناسازگاریهاست و در این دوران نوجوانان ناراحت و مضطرب هستند . البته این عقیده ای است که به آسانی مورد قبول واقع نمی شود ؛ اما در بیشتر اجتماعات این نکته مورد قبول قرار گرفته که نوجوانی و بلوغ دوره ای است که طی آن نوجوان به موجودیت و و هویت خود پی میبرد و این کار برای او معمولاً از راه تضادها و اختلافهای قابل فهم با پدر و مادر و نسلهای قدیمی تر جامعه صورت میگیرد . این تضادها و اختلافات واکنشهای دیگری از جمله سرکشی و نافرمانی و ناسازگاری و پرخاشگری ، و در مراحل حادتر رفتار نوروتیکی و غیر طبیعی و انواع بزهکاری نوجوانان را به دنبال می آورد .
۲٫ نظریه ناکامی – پرخاشگری
آیا پرخاشگری پاسخی به ناکامی است ؟به باور جان دالرد [۲۱]و همکارانش ، پرخاشگری همیشه پیامد ناکامی است و ناکامی همیشه منجر به پرخاشگری می شود . هیچ یک نمی توانند بدون دیگری صورت گیرند . (۱۹۸۸ :۳۹۶ , Myers ). در نظریه ناکامی – پرخاشگری [۲۲]به جای تأکید روی گرایش انواع آدمها به پرخاشگری به انواع وضعیتها یا تجربه هایی که ممکن است پرخاشگری را در هر فردی رشد دهد ، تأکید می شود . خاستگاه ناکامی ممکن است در ساختار شخصیت فرد و یا در محیط خارجی وی باشد . شدت ناکامی متغیر است ، شدت تمایل درونی به پرخاشگری نیز متغیر است
(اشرف ، ۱۳۵۵ : ۱۵۲).
روانکاوان نیز نظریه ناکامی – پرخاشگری را میپذیرند و ناکامی را به عنوان یک عامل مهم در پیدایی پرخاشگری می دانند . برکویتز (۱۹۸۹ ) نشان میدهد که ناکامی حتی زمانی که غیر منتظره و شدید باشد همیشه منجر به پرخاشگری مهم است . یکی از مطالعات ” گروه ییل ” بدین شکل بود که از آزمودنیها خواسته شد که خودشان را در ۱۶ موقعیت ناکامی و سرخوردگی تصور نمایند و آنگاه از آن ها پرسیده شد که چه احساسی در این حالت دارند . به عنوان مثال در یک وضعیت ، افراد تحت آزمایش تصو کردند که در انتظار اتوبوس هستند و راننده اتوبوس در ایستگاه از کنار آن ها گذشت . بنابرین افرادی که در انتظار سوار شدن بودند ، ناکام ماندند . آزمایش شوندگان ، در این رابطه گزارش دادهاند که در این شرایط و ۱۵ شرایط دیگر آن ها احساس عصبانیت داشتند (عصبانی شده بودند ). این آزمایش فرضیه ناکامی – پرخاشگری را اثبات میکند .
درستی و نا درستی نظریه ناکامی – پرخاشگری
مخالفان این نظریه معتقدند که افراد ناکام همیشه با کلمات یا رفتار پرخاشگرانه واکنش نشان نمی دهند ؛ بلکه چنین افرادی طیف وسیعی از واکنشها را نسبت به ناکامی از خود بروز میدهند . مانند کناره گیری ، نا امیدی و از طرف دیگر تلاش غلبه بر این نا امیدی و از بین بردن ناکامی . همچنین همه پرخاشگریها به خاطر ناکامی نیست ؛ بلکه دلایل متعددی دارد ، مثلاً : بوکسورهای حرفه ای ضربه های محکمی به سر طرف مقابل میزنند که با آسیبهای جدی همراه است . به علت اینکه قانون بوکس اجاره میدهد و دیگر اینکه اشتیاق فرد برای برنده شدن و دریافت جایزه است نه به دلیل ناکامی . یا در زمان جنگ سربازان علیه دشمن یورش میبرند چون دستور مافوق را اجرا میکنند .
پاستور (۱۹۵۲) اثبات کرد که همواره ناکامی نیست که افراد را پرخاشگر میکند ؛ بلکه تصور نا به جا و نادرست ناکامی است که آن ها تصور میکنند . مثلاً در مثال فوق ، مسافران منتظر اتوبوس فقط ناکام نشده بودند ؛ بلکه حقشان هم از بین رفته بود ، و این مسئله نشان میدهد که دلیل راننده برای عبور از کنار مسافران این نتیجه را پدید آورده و بر آنان تاثیر گذارده و موجب عصبانیت آن ها شده است (یعنی تصور به حق تبدیل شده است ). پاستور برای اثبات این مسأله ، ۱۶ موضوع جدید را برای آزمایش جدیدی انتخاب کرد که هر کدام شامل ناکامیهای مشابه قبلی بود با این تفاوت که فقط ناکامیهای توجیه شده انتخاب شده بودن . به عنوان مثال : در نسخه بازسازی شده واقعه اتوبوس ، ادعا شده بود که راننده اتوبوس گفت : “گاراژ” . بدین ترتیب ، نشان داده شده که خارج از ” سرویس ” است . پاستور متوجه شد که اگر وقتی شرایط واقعی برای مردم توصیف و تبیین گردد ، آن ها بسیار کم عصبانی خواهند شد ، مخصوصاً دلایل برای آن ها توجیه گردد ، عصبانی نخواهند شد . به بیان دیگر ، دریافتهای پاستور نشان میدهد که ناکامی ، خشم را به وجود نمی آورد ؛بلکه بستگی به توجیه شرایط دارد (Baron / Byrne ,1992:223 )
۳٫ نظریه یادگیری اجتماعی
“
آخرین نظرات