اگر مدیران مخارج اختیاری را به منظور کسب اهداف سودآوری کاهش دهند، مجبورند که این مخارج را به صورت غیرعادی در سطح پایین نشان دهند. مجموع هزینه تبلیغات و هزینه های اداری، عمومی و فروش به عنوان مخارج اختیاری تعریف می شود.(گاروی و همکاران[۳۵]، ۱۹۹۶).
نوع سوم دستکاری فعالیتهای واقعی، تولید کالاهای مازاد بر میزان لازم برای برآورده ساختن تقاضای مورد انتظار(از جمله اضافه تولید)، است، اضافه تولید، بهای تمام شده ی کالاهای فروش رفته( COGS)، را کاهش میدهد، که منجر به حاشیه عملیاتی بالاتر می شود. به هر حال، هزینه های تولید و نگهداری اضافی ممکن است تحمل شود و به احتمال زیاد باعث افزایش هزینه های نهایی می شود، که در نهایت منجر به هزینه های تولید سالانه ی بالاتر نسبت به فروش می شود. مدیران شرکتهای تولیدی به منظور بالا نشان دادن سود می توانند اقدام به تولید بیش از حد محصولات کنند. چنانچه سطح تولید افزایش یابد، هزینه های سربار تولید به تعداد محصول بیشتری سرشکن شده و در نتیجه هزینه ثابت هر واحد کالا کاهش مییابد. اگر کاهش هزینه ثابت هر واحد تولید شده با افزایش هزینه نهایی در تولید آن تهاتر نشود، هزینه کل هر واحد محصول کم می شود. در نتیجه، بهای تمام شده کالای فروش رفته پایینتر و حاشیه سود عملیاتی شرکت بهتر نشان داده می شود. با این حال، مدیران زمانی تمایل به تولید بیش از حد دارند که کاهش در هزینه های تولید بیشتر از هزینه های نگهداری موجودی کالا در آن دوره باشد.(گاروی و همکاران[۳۶]، ۱۹۹۶).
۲-۳- پیشینه پژوهش
۲-۳-۱ پژوهشهای خارجی
(هرمن و همکاران[۳۷]، ۲۰۰۳)، تحقیقی با عنوان مدیریت سود از طریق فروش دارایی ها در کشور ژاپن انجام دادند. در این تحقیق هدف مدیریت سود کاهش خطای پیش بینی سود در دوره های جاری و آتی بود. طبق فرضیه های این تحقیق، شرکتهایی که دارای عملکرد جاری منفی(مثبت)، هستند انتظار میرود سودها را با بیشتر(کمتر)، گزارش نمودن مبلغ فروش دارایی های شرکت، به سمت بالا (پایین)، هموار سازند. در ارتباط با عملکرد آتی، شرکتهایی که دارای عملکرد آتی مثبت (منفی) هستند، به احتمال فراوان سودهای تحقق نیافته دارایی ها را شناسایی (حفظ) میکنند. نتایج تحقیق حاکی از تأیید فرضیه های تحقیق بود، به طوری که مدیران ژاپنی آثار عملکرد آتی و جاری را در شناخت درآمد حاصل از فروش دارایی ها در نظر میگرفتند.
(اسکات[۳۸]، ۲۰۰۰)، به مدیریت سود به عنوان اختیار شرکت در انتخاب سیاستهای حسابداری برای دستیابی به برخی اهداف خاص مدیر مینگرد. حال پرسش این است که(اهداف خاص مدیر)، از مدیریت سود چه میباشد.
(دی جورج [۳۹] و همکاران، ۱۹۹۹)، مدیریت سود را به عنوان نوعی دستکاری مصنوعی سود توسط مدیریت جهت حصول به سطوح مورد انتظار سود برای برخی مقاصد خاص(از جمله حصول پیشبینی تحلیل گران، ویا برآورد روند سودهای قبلی برای پیشبینی سودهای آتی)، تعریف کرده اند.
(هلی و والن[۴۰]، ۱۹۹۹)، تعریف ذیل را برای مدیریت سود ارائه کردند: مدیریت سود هنگامی رخ میدهد که مدیران از قضاوتهای شخصی خود در گزارشگری مالی استفاده کنند. و ساختار معاملات را جهت تغییر گزارشگری مالی دستکاری می نماید. این هدف یا به قصد گمراه نمودن برخی از صاحبان سهام در خصوص عملکرد اقتصادی شرکت صورت میگیرد، یا به منطور تاثیر بر نتایج قراردادهای است که انعقاد آن ها منوط به دستیابی به سود مشخصی میباشد.
(گاردون و همکارانش[۴۱]، ۱۹۶۶)، نیز نوشتند، اگر روش خاصی از روشهای حسابداری را برگزیدند و نوسانات سود گزارش شده کاهش یابد، نتیجه هموارسازی یا مدیریت سود است. آنها همچنین متذکر شدند که مدیران در حدود قدرتشان که ناشی از آزادی عمل در چهارچوب اصول و روشهای پذیرفته شده حسابداری است می توانند:
الف) روی سود گزارش شده اثرگذارند.
ب) روی نرخ سود شرکت اثر گذارند.
پژوهشگرانی مثل (برک[۴۲]، ۱۹۹۷) و (بمبر، ۱۹۸۶) طی سالهای پژوهش به این نتیجه رسیده اند که هرچه اندازه شرکت بزرگتر باشد فعالیت آن بیشتر است که این امر به سودآوری کمک می کند. همچنین شرکتهای بزرگتر از اعتبار بیشتری در بازارهای جهانی سرمایه برخوردارند و می توانند وامهایی با بهره کمتر اخذ کنند.
(مایکلسون و واگنر[۴۳]، ۲۰۱۳)، در تحقیقی به بررسی واکنش بازار سرمایه در برابر مدیریت سود با در نظر گرفتن زمانبندی فروش دارایها و اندازه شرکت پرداختند و نتایج این تحقیق حاکی از آن بود که:
الف – شرکت هایی که به مدیریت سود اقدام کردهاند نسبت به شرکت های
مشابه بازدهی بیشتری دارند.
ب- بازدهی غیرعادی شرکتهای کوچک از بازدهی غیرعادی شرکت های بزرگ
بیشتر است.
ج- بین نوع صنعت ومدیریت سود رابطه با اهمیتی وجود دارد.
(مونز[۴۴]، ۱۹۸۷)، معتقد است که هرچه اندازه شرکت بزرگتر باشد مدیران شرکت انگیزه و تمایل قویتری جهت دستکاری سود خواهند داشت. به عقیده او با بزرگتر شدن شرکتها مسئولیت پاسخگویی آن ها بیشتر می شود و مدیران شرکت در معرض پاسخگویی به طیف وسیعی از مدعیان قرار می گیرند .
(پویتراز و همکاران[۴۵]، ۲۰۱۰) تحقیقی را با این موضوع در کشور سنگاپور انجام دادند. این تحقیق نشان داد در شرکتهایی که تغییرات سود هر سهم(به استثنای فروش دارایی ها)، منفی است، رابطه منفی بین سود حاصل از فروش دارایی و سود هر سهم(به استثنا ی فروش دارایی ها)، وجود دارد و در شرکتهایی که تغییرات سود هر سهم(به استثنای فروش دارایی ها) مثبت است، این رابطه مثبت است. این بدان معنی است که شرکتها انگیزه کمی برای هموارسازی سود دارند. همچنین شرکتهای سنگاپوری مجاز به تجدید ارزیابی دارایی ها هستند و می توانند با این کار نسبت بدهی را کاهش دهند. از این رو، نتا یج این تحقیق فرضیه نسبت بدهی را پشتیبانی نمیکرد.
۲-۳-۲ پژوهشهای داخلی
(پور حیدری و همتی، ۱۳۸۳)، با افزایش اندازه شرکت مدیریت انگیزه بیشتری جهت افزایش سود در جهت ارائه تصویری بهتر از عملکرد خود به سهامداران و مسئولین دارند .
( نوروش و همکاران، ۱۳۸۴)، یافته های این پژوهش نشان میدهد که با بزرگتر شدن شرکتها، تمایل مدیران به مدیریت سودشان بیشتر خواهد شد.
(مدرس و همکاران، ۱۳۸۸)، نتایج حاصل از این پژوهش نشان میدهد اندازه شرکت محرکی برای مدیریت سود در شرکتهای هر دو گروه مورد بررسی(صنایع نفتی، شیمیایی و فلزی) میباشد. همچنین نتایج حاکی از آن است که انگیزه اندازه شرکت در گروه صنعت فلزات اساسی و معدنی نسبت به گروه صنعت فراورده های نفتی و شیمیایی برای انجام مدیریت سود از قدرت بیشتری برخوردار است. هدف بعضی از مدیران از تغییر دادن سود حسابداری، به حداقل رسانیدن هزینه های سیاسی شرکت میباشد. هر چه اندازه شرکت بزرگتر باشد، مدیران شرکت انگیزه و تمایل بیشتری برای دستکاری سود خواهند داشت. با بزرگتر شدن شرکتها مسئولیت پاسخگویی آن ها بیشتر می شود و مدیران شرکتها در معرض پاسخگویی طیف وسیع تری از مدعیان قرار می گیرند.
آخرین نظرات