روش تحقیق
این تحقیق از نوع تحقیقات تحلیلی- توصیفی است. برای این تحقیق ابتدا از منابع مختلف فیش برداری کردهایم و سپس پس از جمع آوری نظریات مختلف در این موضوع به تنظیم و دسته بندی مطالب پرداختیم تا تصویری دقیق از موضوع مورد بحث ارائه دهیم. در نهایت با روش تحلیل منطقی به ارزیابی دیدگاه های مختلف پرداختیم. همت اصلی نگارنده در این پایان نامه - چه در ارائه دیدگاه های مختلف و چه در ارزیابی آنها- بر این بوده است که معیار دقت، وضوح و استدلال که ویژگی بارز فلسفه تحلیلی میباشند را رعایت کند.
پیشینه مسأله
از زمان طرح نظریه انسجام گرایی تاکنون نقض و ابرامهای گوناگونی راجع به این نظریه در کتابها و مجلات معتبر بین المللی صورت پذیرفته است وحتی اکنون نیز هنوز این گفتمان ادامه دارد. البته کانون توجه معرفت شناسان بیشتر بر نظریه انسجام توجیه است. اما متأسفانه در ادبیات فلسفی زبان فارسی، اثری مستقل راجع به این نظریه را نمییابیم. تنها اثری که در باب این مسئله در زبان فارسی وجود دارد، رساله دکتری به نام « ارزیابی و نقد نظریه هماهنگی حقیقت» است که از جانب دکتر مرتضی فتحی زاده در دانشگاه تربیت مدرس در دوره دکتری دفاع شده است. هرچند این رساله با توجه به عنوانش باید در مورد نظریه انسجام صدق باشد، اما این رساله بحث خاصی راجع به نظریه انسجام صدق ندارد و بالتبع بحثی راجع به مشکل جدایی در نظریه انسجام صدق در این رساله صورت نگرفته است. اما چند صفحه گزارش از مشکل جدایی در نظریه های انسجام توجیه در این رساله مطرح شده است. بنابراین تحقیق پیرامون مشکل جدایی در زبان فارسی بحثی جدید است.
نگاهی گذارا به تحقیق پیش رو
به طور کلی تحقیق پیش رو از پنج فصل و یک نتیجه گیری تشکیل شده است.
فصل اول پایان نامه، در پی ارائه تصویری دقیق از نظریه انسجام صدق است. در ابتدای این فصل، مسائلی که برای ورود به مسئله صدق، مورد نیاز است را بیان کردیم. در این فصل مشاهده میکنیم که این نظریه دارای تقریرهای مختلفی است که برخی از آنها از دقت زیادی برخوردار اند که حائز اهمیت هستند. در فصل دوم، در ابتدا به تبیین مفهوم توجیه معرفتی، به جهت نقش محوری این مفهوم در تحلیل و ارزیابی مشکل جدایی، میپردازیم. سپس گزارشی از نظریه انسجام گرایی در توجیه ارائه میکنیم. در نهایت با ذکر رده بندی از نظریات انسجام گرایی توجیه، به این فصل خاتمه میدهیم. در فصل سوم به بررسی اشکالات متعددی که از ناحیه مشکل جدایی بر نظریه های انسجام صدق، وارد گردیده است، میپردازیم. در ارائه این اشکالات نشان میدهیم که همه آنها مشکل گسست باور از واقعیت را مستقیم یا غیر مستقیم در اشکالشان مفروض گرفتهاند. به نظر اصلیترین اشکال در میان این اشکالات، اشکال تعیین باشد. در فصل چهارم، به بیان تحلیلی مشکل جدایی در نظریه های انسجام توجیه میپردازیم. در این فصل اصلیترین تقریرهای راجع به این مشکل یعنی اشکال نظامهای بدیل، اشکال گسست توجیهی باور از واقعیت و عدم لحاظ تجارب ادراکی در توجیه را، بر اساس تحلیل پویمن، پولاک و هارمان بیان میکنیم. در فصل پنجم به ارزیابی و تحلیل مشکل جدایی در نظریه های انسجام صدق و توجیه با توجه به اشکال و پاسخهای مطرح شده و نیز پیش فرض های آن خواهیم پرداخت. این فصل، مهمترین فصل پایان نامه است. در نتیجه گیری، با توجه به تحلیلی که در فصل پنجم صورت گرفت، برخی از نتایج این تحقیق ذکر میگردد و علاوه بر اثبات فرضیه های نگارنده، پاسخ به پرسش اصلی پایان نامه نیز داده می شود.
بخش اول: نظریه انسجام صدق و توجیه
فصل اول: نظریه انسجام صدق
۱-۱٫ مقدمه
در این فصل سعی میکنیم، نظریه انسجام صدق را به طور کلی معرفی کنیم. در ابتدا امور کلی که برای ورود به هر نظریه صدقی لازم است، برای روشنی بحث از صدق و بدست دادن مقدماتِ طرح نظریه انسجام صدق بیان میداریم. هدف اصلی این فصل فرآهم آوری مقدمات فهم عمیق از مشکل جدایی در نظریه های انسجام صدق و پاسخهای انسجام گرایان به این اشکال است که در فصل سوم مطرح میگردد .
۱-۱-۱٫ جغرافیای مسئله صدق
بحث از صدق یکی از مهیج ترین، پر دامنهترین و چالش انگیزترین، بحث ها در میان فیلسوفان است که سابقه بحث از آن، به فیلسوفان باستان میرسد. این بحث در مرکز بنیادینترین شاخه های فلسفی قرار دارد و ثمرات این بحث سایه بر کل شاخه های فلسفه و از این طریق بر کل معرفت بشری میافکند. در نظر اول، معنای صدق بسیار بدیهی به نظر میرسد: وقتی شاهد در جلسه دادگاه قسم میخورد که آنچه حقیقت دارد و آنچه صادق است را بگوید همه در آن جلسه میدانند که مراد از صدق چیست؛ اما وقتی وارد دالانهای پر پیچ و خم فلسفی این موضوع میشویم، میبینیم که دیگر نمیتوانیم به سادگی از آن عبور کنیم. البته ممکن است بسیار ساده از کنار این بحث با گفتن اینکه واضح است صدق مطابقت با واقع است، بگذریم اما نتوانیم مراد خویش را از آن روشن کنیم و مشکلات این نظریه را حل کنیم. اما وقتی شجاعانه به آن ورود میکنیم، با صرف نظر از اینکه به چه نظری در باب صدق برسیم، نفس همین دخول، به منزله « صادقانه» عمل کردن در باب صدق است.
شاید بتوانیم به خاطر پیچیدگی این بحث به تعبیر لانچ بگوییم که ماهیت صدق مثل یک راز است. شاید از علل پیچیدگی فهم معنا و ماهیت صدق، انتزاعی بودن این مفهوم و نحوه دسترسی ما به آن است. ما به ماهیت یک شی مادی راحتتر از مفهوم صدق پی میبریم؛ چرا که آن مستقل از ما بوده و میتوانیم آن را مورد آزمایش و کاوش خویش قرار دهیم. دانشمندان با ابزارآلات خویش، و صفاتی که از شی مادی به دست آوردهاند، میتوانند فهم خوبی از آن شی پیدا کنند و حتی میتوانند کم کم با کنار زدن پردهی ویژگیهای آن، به ماهیت آن پی برند؛ اما مفاهیم عقلی این چنین نیستند و دسترسی ما به آنها، فقط از طریق مفهوم آنها است. ( Lynch, 2001, p 1)[16] به هر حال، ما برای اینکه موضوع بحثمان مشخص شود، لازم است که حوزه مورد بحث خود را مشخص کنیم. در ذیل این کار را انجام خواهیم داد.
۲-۱-۱٫ تفکیک مسائل در باب صدق
پیش از آغاز بررسی اینکه فیلسوفان چه نظری راجع به بحث صدق دارند، باید حوزه های بررسی آنها را به خوبی واکاویم و آنچه مقصود بحث ما از نظریه انسجام صدق است، مشخص کنیم. البته برخی فیلسوفان، چون آلستون با وقوف به اینکه این واژه در زبانهای گوناگون کاربردهای مختلفی دارد، باز ادعا کرده اند که معنای صدق روشن و بدیهی میباشد.[۱۷] این مفهوم، چنان برای معرفت بشری پایهای و بنیادی است، که حتی در نظریه پردازی برای این نظریه به خودش توسل جسته می شود؛ زیرا هر نظریه صدقی میخواهد بگوید که این نظر در مورد ماهیت صدق، صادق است. اما به هرحال، باید مرادمان را از این واژه روشن کنیم که به مغالطه اشتراک لفظی دچار نشویم؛ چرا که این واژه خود دارای ابهام بوده و دارای استعمالات مختلفی است. آنچه مورد نظر فیلسوفان در بحث از صدق است، آن کاربردی از صدق است که به عنوان وصف گزاره به کار میرود ؛ اما گاهی ما میگوییم « دوستان صادقی دارم» در اینجا صدق وصف فرد قرار گرفته است. در بحث ما از ماهیت صدق، این معنا از صدق مراد نیست. پس مراد ما از صدق، به عنوان وصفی برای گزارهها است.
حال گاهی ما بحثمان این است که چه چیزی صادق است؛ مثل وقتی که از دوستمان میپرسیم: حقیقتِ ماجرای دیروز چیست؟ در اینجا از وی میخواهیم آنچه حقیقت است بر ما بگوید؛ یعنی چیزی را که صادق است بر ما بگوید که هر چیزی می تواند باشد، اما گاهی میپرسیم که خودِ صدق چیست؟ یعنی به دنبال فهم مفهوم و ماهیت خود صدق میباشیم. توجه فیلسوفانِ معطوف به این پرسش است. اما اینکه چه چیزی صادق است، پرسشی است که مورد واکاوی دانشمندانِ حوزه های مختلف قرار میگیرد.
اما باز میتوان تفکیک اساسیتری را مطرح نمود. وقتی میپرسیم« صدق چیست؟» گاهی مراد ما از ماهیت صدق، با معیار صدق خلط می شود، لذا ما باید بین معیار صدق و ماهیت صدق تفکیک قائل بشویم تا بین این دو خلط نکنیم. (Haack, 1978, p 88 ) بسیاری از فیلسوفان به این تفکیک توجه کرده اند. واکاوی ما در مفهوم و ماهیت صدق، فقط معطوف به خود این مفهوم است؛ اما ما در معیار صدق، به دنبال ویژگیها و ملاکهایی هستیم که با یاری آنها بفهمیم که فلان چیزی که حامل صدق[۱۸] است (مثل گزاره،[۱۹] یا جمله) آیا صادق است یا نه؟ به تعبیر دیگر شرایط صدق آن چیست؟ به بیان دیگر، مفهوم صدق غیر از راه های احرازِ صدق است. مثال پوپر[۲۰] در اینجا راهگشا است. ایشان میگوید که ما وقتی از گوشت سالم و گوشت فاسد دم میزنیم برایمان روشن است که مفهوم این دو چیست، هرچند ممکن است که حداقل در برخی موارد، ندانیم که این دو گونه گوشت را چگونه از هم مشخص سازیم یعنی اینجا برای تمییز گوشت سالم از گوشت فاسد « معیاری» نداریم. ( پوپر، ۱۳۶۹، ص ۱۲۷۷) اما مفهوم این دو برای ما مشخص است، پس مفهوم یک ماهیت، غیر از شناخت راههای احراز آن است.
بحث تفیکیک معیار صدق از ماهیت صدق بسیار حائز اهمیت است؛ چرا که مثلاً ممکن است برخی نظریهای را که مربوط به معیار صدق میباشد، را به عنوان نظریهای برای ماهیت صدق تلقی کنند؛ مثلاً راسل [۲۱]پراگماتیستها را متهم می کند که ایشان بین معیار صدق و ماهیت صدق خلط کرده اند یا مثلاً تارسکی[۲۲] ادعا دارد که نظریهاش راجع به ماهیت صدق است و ادعای ارائه نظریه در باب معیار صدق را ندارد، اما با این وجود، برخی چون، مکی[۲۳] نظریه تارسکی را معیاری برای صدق تلقی می کنند. ( Haack, 1978, pp 88-89 ) تفکیک کامل این دو از هم بسیار مشکل است و شاید اساساً کسی بگوید علت اینکه ما بحث از چیستی صدق میکنیم این نیست که بخواهیم به صرف معنای آن پی ببریم، بلکه هدف اصلی ما دست یابی به راهکارهایی برای تمییز صدق و کذب گزارهها است و این نیز بدون توجه به معیار صدق، عملاً امکان پذیر نیست.
این تفکیک در نظریه انسجام صدق از دو جهت حائز اهمیت بیشتری است؛ چرا که اولاً ممکن است که این تفکیک این پرسش را رقم بزند که آیا نظریه انسجام و نظریه مطابقت دو نظریه رقیب یکدیگرند؟ بدین نحو که باید از میان این دو نظریه یکی را انتخاب کنیم، یا اینکه نه این دو نظریه مکمل هم میباشند به این گونه که بگوییم که نظریه انسجام صدق، صرفاً معیاری برای ماهیت صدق است، اما آنچه ماهیت صدق را تشکیل میدهد، نظریه مطابقت است. این بحث حتی میان خود نظریه پردازان انسجام گرایی مطرح شده است. (ibid, p 89) جهت دوم این است که شاید فردی از راه تشخیص معیار صدق، نقب به کشف معنا و ماهیت صدق بزند. در ذیل خواهیم دید که برخی انسجام گرایان صدق، به چنین شیوهای تمسک جستهاند.
حال - باتوجه به آنچه گفتیم- آنچه در این بحث از صدق مد نظر ما هست، صدق به عنوان وصفی برای گزاره، یعنی معرفت گزارهای است و روشن است که بحث ما در پی بررسی ماهیت صدق است.
۳-۱-۱٫ حوزه های مرتبط با مسئله صدق
مسئله صدق قلمروی گستردهای در میان شاخه های فلسفی دارد. اگر بگوییم که بنیادیترین شاخه های فلسفی با آن سرو کار دارند و مسئله صدق، همانند شاهراهی است که آنان را به هم پیوند میزند، گزافه نگفتیم. در اینجا آنچه مد نظر ما در بحث از صدق است، در معرفت شناسی هست؛ چرا که همان طور که خاطر نشان کردیم در تحلیل معرفت، شرط صدق را یکی از اجزای اصلی معرفت می دانند. بنابراین شرط، شخص S، گزاره P را میشناسد، اگر گزاره P ، گزارهای صادق باشد. بر اساس این شرط، معرفت هرگز نمیتواند کاذب باشد. اما این سخن به این معنا نیست، که صدق فقط در گستره معرفت شناسی بحث می شود. فیلسوفان در بحث از موضوعات مختلف، پرسش از چیستی صدق را مطرح می کنند و همین امر سبب پیوند آنها با یکدیگر شده است. برخی فیلسوفان آنچه برایشان اهمیت دارد، این است که چگونه ما به صدق، توجیه یا معرفت دست مییابیم ، برخی دیگر کنجکاواند که ارتباط صدق با معنای زبانی بدانند و برخی دیگر علاقه مند هستند که ارتباط بین صدق و منطق را کشف کنند.
به عبارتی میتوان گفت که اگرچه بحث از صدق از مفاهیم بنیادی در منطق است - چرا که در بحث از استدلال که از مهمترین بحث ها در منطق است، میگوییم: استنتاج نتیجهای مانند الف از مقدمههایی مانند ب و پ و ج معتبراست، اگر و تنها اگر، چنانچه مقدمههای ب و پ و ج صادق باشند، نتیجه الف نیز ضرورتاً صادق باشد اما آنچه عهده دار نظریه پردازی در باب ماهیت صدق است، فلسفه منطق[۲۴] هست. البته به تعبیر هاک، بحث صدق به اندازهای که برای فلسفه منطق مهم است، در معرفت شناسی نیز مهم است. شاخه دیگری از فلسفه که به بررسی نظریات صدق می پردازد، منطق فلسفی[۲۵] است. فلسفه زبان[۲۶] نیز امروزه به یکی از زمینه های نظریه پردازی در باب صدق تبدیل شده است. ( شمس، ۱۳۸۷، صص ۱۰۱-۱۰۲)
آنچه معطوف نظر ما در شاخه های فلسفی است و صدق را از آن جهت مطمح نظر خواهیم قرار داد، معرفت شناسی است.
۴-۱-۱٫ جایگاه نظریه انسجام در هندسه نظریات صدق
شاید اندکی غریب به نظر برسد که چرا اشاره به جایگاه این نظریه در میان نظریات دیگر صدق در اینجا لازم است، اما با این وجود، این اشاره به نظر موجه می آید؛ چرا که با این اشاره ما پیش فرض های نظریه انسجام و نظریه اصلی رقیب او، مطابقت، را میشناسیم. گاهی یک نظریه را نقد/ اثبات میکنیم، بدین صورت که نشان میدهیم مثلاً نظریه مطابقت یا انسجام به فلان دلیل و بهمان دلیل شروط لازم و کافی صدق را ندارند/ دارند؛ اما گاهی نقد ما به خودِ آن نظریه، معطوف نمیگردد بلکه به مبانی و پیش فرض های آن نظریه مرتبط میگردد. به عبارت دیگر گاهی ما میآییم به یک کاخ نگاه میکنیم و میگوییم ، این کاخ چقدر زیبا، وسیع و… است و برای خرید آن بسیار قیمت هنگفتی پرداخت میکنیم، اما گاهی نگاهمان از نگاه درونی فراترمیرود و از منظر و سطحی بالاتر به آن کاخ نگاه میکنیم و با این نظر توجهمان معطوف به این میگردد که این کاخ بر روی جزیرهای بنا شده است که آن جزیره در حال فرو رفتن در آب است. لذا با علم به اینکه این کاخ تا چند سال دیگر در زیر آب خواهد بود هیچ وقت به خرید آن اقدام نخواهیم کرد یا شاید مثال بهتر این باشد که بگوییم ما اتومبیلی را میخریم وخود را مالک آن میانگاریم، اما در همان لحظه با صدای دوستمان از خواب بلند میشویم، آن وقت دیگر خود را مالک نمیدانیم، زیرا اگرچه خود را مالک آن اتومبیل دیده بودیم اما پیش فرض هایی داشتیم که حتی خود از آن خبر نداشیم و تا وقتی با آن مواجه نشدیم، خطای حکم خود را نمیدانستیم. حال به نظر میرسد که در همه احکام بشری حتی بدیهیات توجه به این پیش فرض ها، ضروری است و اگر ما بخواهیم یک نظری را صائب بدانیم باید همه پیش فرض های آن را توجیه کرده باشیم. حال در بحث ما نظریه هایی مثل مطابقت و انسجام و… هم حتی دارای پیش فرض هایی در همین ماهیت صدق بودنشان ( علاوه بر پیش فرض های معرفتی دیگر) دارند که باید در مرتبه نخست، نقض و ابرامهایی که از ناحیه خود این پیش فرضها بدانها شده است را حل بکنند تا بتوانند در مرحله بعد، به اشکالات درونی خود بپردازند تا اگر توانستند به آنها پاسخ بدهند، به عنوان نظریهای درست تلقی شوند؛ مثلاً اگر متفکری آمد ثابت کرد و یا احتمال این را مطرح کرد که امکان ندارد که صدق ماهیت داشته باشد، آن وقت دیگر زحمت رد یا نشان دادن نقص درونی نظریه انسجام یا مطابقت را به خود نمیدهد؛ چرا که از اساس با آنها مخالف است و پنبهی بطلانشان را زده است و اگر آن متفکر انسجام گرا و یا مطابقت گرا پیش فرض های خویش را حل نکرد، نمیتواند دم از صحت نظریه خود بزند. البته در این پایان نامه ما به هیچ وجه دخول در این پیش فرضها نمیکنیم، و فقط به نظریه انسجام صدق، آن هم فقط به مشکل جدایی آن توجه خواهیم کرد، اما توجه به این نکته مذکور ضروری به نظر میرسد و شایسته است که محققین و نظریه پردازان به این امر نیز در بحث از ماهیت صدق[۲۷] توجه کنند؛ از این رو اشاره به جایگاه این نظریات در میان نظریات صدق میکنم.
با توجه به این مقدمه، برای آغاز بحث از مفهوم صدق، اولاً باید به دو پرسش اصلی بپردازیم: اول اینکه آیا صدق ماهیت[۲۸] دارد یا نه؟ و دوم اینکه اگر ماهیتی دارد، آن چگونه ماهیتی است؟ پاسخهای گوناگون به این پرسش، سبب ایجاد دو دسته نظریات در باب صدق شده است. تفکر سنتی غالب این بوده است که صدق ماهیت دارد و از این رو بحث متقدمان معطوف به نوع این ماهیت، بوده است. نظریه هایی که چنین فرضی در بحث از صدق دارند، نظریه های مستحکم/ قوی[۲۹] نام دارند؛ چرا که این نظریات فرض میگیرند که صدق دارای یک ویژگی جوهری و نفسی است. حال خود این سنخ نظریه ها با چنین سؤالاتی درگیر میباشند: آیا صدق یک امر مطلق است؟ یا اینکه همه صدق ها به نحوی یا برخی از آنها نسبی هستند؟ اگر گزارههای صادق با جهان خارج در ارتباط اند، این ارتباط به چه گونه ای است؟
آیا صدق همه گزارهها قابل تحقیق تجربی است؟ آیا امکان دارد که بهترین نظریه ما در باب صدق نیز کاذب از کار دربیاید؟ و… . به طور خلاصه همه این سنخ نظریه ها ، با عینیت صدق در ارتباط اند و از این رو مسئله عمدهی این نظریه ها، رئالیسم است. (Lynch, 2001, pp 3-5)
لانچ میگوید اما عدهای زیادی از فیلسوفان معاصر، تأکید بر اهمیت این پرسش کرده اند که اصلاً آیا صدق ماهیتی دارد که ما در پی تبیین آن و منازعات متفرع بر آن باشیم یا نه؟. در آغاز قرن اخیر، فرو کاهش گرا [۳۰] ها وجود ماهیتی برای صدق را انکار کردند. ایشان میگویند یک ویژگی مستحکم و جوهریِ نشکنی وجود ندارد که همه گزارهایی که ما صادق میانگاریم را در بربگیرد؛ لذا [۳۱]در نتیجه قائل شدند به اینکه صدق، بیان یک ویژگی و خاصهای نیست بلکه با این واژه ما کارکرد خاصی را تحقق میبخشیم. به تعبیر متفاوت تر میتوانیم بگوییم که قائلان به نظریه های مستحکم، استدلال می کنند که رازهای مختلف صدق نیاز به یک تبیین متافیزیکی جوهری دارند؛ اما در مقابل، قائلان به نظریه های فروکاهشی، معتقدند که چنین تبیینی اصلاً نیاز نیست، از منظر ایشان این رازهای ادعایی در باب صدق، نباید تبیین شوند بلکه فقط باید این رازهای ادعایی، روشن شوند.
نظریه های قوی / مستحکم
(Robust theory)
نظریه های فرو کاهشی
(Deflationary theories (
آیا صدق ماهیتی دارد؟
نه
آیا صدق گونه ای ویژگی
را بیان می کند؟
بله
آیا ماهیت صدق بیشتر از
یکی است؟
نه
نظریه زاید انگاری
(Redundancy theory)
نقل قول زدایی گرایی
(Disquotationalism)
نظریه تأیید گفتاری
(Performative theory)
نایب جمله گرایی
(Prosententialism)
بله
حداقل گرایی
(Minimalism)
مشکل جدایی در نظریه های انسجام صدق و توجیه از نظر پویمن، پولاک و هارمان- قسمت ۲
آخرین نظرات