قوم یهود نسبت به فرشتگان الهی دیدگاهی همراه با تبعیض دارند که در این قسمت به نمونه هایی اشاره می گردد.
۲-۴-۱- دشمنی با جبرائیل۷
قرآن به برخورد یهود نسبت به جبرئیل۷و دشمنی آن ها با این فرشته ی الهی اشاره نموده: «قُلْ مَن کاَنَ عَدُوًّا لِّجِبرِْیلَ. . . مَن کاَنَ عَدُوًّا لِّلَّهِ وَ مَلَئکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبرِْیلَ وَ مِیکَئلَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِّلْکَافِرِینَ»[۱۲۹]سیاق دلالت دارد که آیه ی شریفه در پاسخ از سخن یهود است که ایمان نیاوردن خود را بر آنچه بر رسول خدا۶نازل شده است تعلیل کردهاند به اینکه ما با جبرئیل۷که براى او وحى مىآورد دشمنیم. شاهد اینکه چنین حرفى زده بودند این است که خداى سبحان در باره ی قرآن و جبرئیل۷با هم در این دو آیه سخن گفته، و روایات شأن نزول نیز، تأییدکننده است.
الف) نگاهی به تفاسیر
علامه طباطبائی می گوید:[خداوند به بهانه ی دشمنی یهود با جبرئیل۷پاسخ داده و می فرماید: جبرئیل۷فرشتهاى از فرشتگان خداست و جز امتثال دستورات خداى سبحان کارى ندارد، مثل میکائیل۷و سایر ملائکه:، که همگى بندگان مکرم خدایند، و خدا را در آنچه امر کند، نافرمانى نمىکنند، و هر دستورى بدهد انجام می دهند.و همچنین رسولان خدا از ناحیه خود، کارهاى نیستند، هر چه دارند به وسیله ی خدا، و از ناحیه او است، خشمشان و دشمنىهایشان براى خداست، پس هر کس با خدا و ملائکه او، و پیامبرانش، و جبرئیلش، و میکائیلش، دشمنى کند، خدا دشمن او است، علت دشمنی جبرئیل۷ با یهود به خاطر کفر آن هاست وخداى متعال دشمن کفار است.و علت کفر کفار فسق ایشانست.][۱۳۰]
مجمع البیان از ابن عباس روایت آورده است که[گفت: سبب نزول این دو آیه این بود که چون رسول خدا۶وارد مدینه شد، ابن صوریا و جماعتى از یهود اهل فدک نزد آن جناب آمده پرسیدند: اى محمّد۶خواب تو چگونه است؟ چون ما در باره خواب پیامبرى که در آخر زمان مىآید چیزى شنیدهایم.فرمود، دیدگانم به خواب مىرود، ولى قلبم بیدار است، گفتند، درست گفتى اى محمّد، حال بگو ببینیم فرزند از پدر است یا از مادر؟ فرمود: استخوآن ها و اعصاب و رگهایش از مرد است،اما گوشت و خون و ناخن و مویش از زن است گفتند: این را نیز درست گفتى اى محمّد، حال بگو بدانیم: چه می شود که فرزند شبیه به عموهایش می شود ولى به دایىهایش شباهت پیدا نمىکند؟ و یا فرزندى به دایىهایش شباهت به هم می رساند، و هیچ شباهتى به عموهایش ندارد؟ فرمود: از نطفه زن و مرد، هر یک بر دیگرى غلبه کند، فرزند به خویشان آن طرف شباهت پیدا مىکند، گفتند: اى محمّد این را نیز درست گفتى، حال از پروردگارت بگو که چیست؟ اینجا خداى سبحان سوره، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»را تا به آخر نازل کرد، ابن صوریا گفت: یک سؤال دیگر مانده، اگر جوابم بگویى به تو ایمان مىآورم، و پیرویت مىکنم، بگو: از میان فرشتگان خدا کدامیک به تو نازل می شود. و وحى خدا را بر تو نازل مىکند؟ راوى می گوید: رسول خدا۶ فرمود: جبرئیل۶، ابن صوریا گفت: وی دشمن ماست چون جبرئیل۶ همواره براى جنگ و شدت و خونریزى نازل مىشود، میکائیل۶خوب است، که همواره براى رفع گرفتاریها وآوردن خوشی ها نازل می شود، اگر فرشته ی تو میکائیل۷ بود، ما به تو ایمان مىآوردیم.][۱۳۱] در تفسیر نمونه آمده است:[بررسى شأن نزول آیه ی فوق انسان را بار دیگر به یاد بهانهجوئیهاى ملت یهود مىاندازد که از زمان پیامبر بزرگوار موسى۷ تا کنون این برنامه را دنبال کردهاند، و براى شانه خالى کردن از زیر بار حق هر زمان به سراغ بهآن هاى مىروند.][۱۳۲]
جبرئیل۷از پیش خود قرآن را نمىآورد، بلکه به إذن خدا بر قلب پیامبر۶ نازل مىکند، پس دشمنى یهود با جبرئیل۷نباید باعث شود از کلامى که به إذن خدا مىآورد اعراض کنند. قرآن، کتابهاى بر حق و آسمانى قبل از خودش را تصدیق مىکند و معنا ندارد که کسى به کتابى ایمان بیاورد، و به کتابى که آن را تصدیق مىکند ایمان نیاورد. قرآن بشارت است، و چگونه ممکن است شخص عاقل از هدایت چشم پوشیده، بشارتهاى آن را به خاطر اینکه دشمنش آن را آورده، نادیده بگیرد؟!
ب)نکات آیات جهت ایجاد الگو
با توجه به آنچه گذشت مطالب ذیل حاصل می گردد:
۱- قرآن دشمنان خدا و فرشتگان الهی و پیامبران:را، دشمن معرفی کرده است.
۲- فرشتگان الهی تنها فرمان خداوند را اجرا می نمایند و تابع محض هستند.
۳- علت افتراء به مقدسات الهی، شانه خالی کردن از تکالیف الهی است.
۴- دشمنی با مقدسات الهی، موجب کفر است.
۵- قرآن مایه ی هدایت کسانى است که بدان ایمان آورند.
۲-۴-۲- افتراء یهود به هاروت و ماروت ۸
قرآن درباره ی دو فرشته هاروت و ماروت که از جانب خداوند به بابل فرستاده شدند اشاره داردکه آن دو ملک هر چند که سحر بر آنان نازل شد، ولى آن دو به احدى سحر نمىآموختند، مگر آنکه مىگفتند: هوشیار باشید که ما فتنه و مایه ی آزمایش توایم، زنهار، با استعمال بى مورد سحر کافر نشوى و تنها در مورد ابطال سحر و رسوا کردن ساحران ستمگر بکار بندى ولى مردم سحرى از آن دو آموختند که با آن مصالحى را که خدا در طبیعت و مجارى عادت نهاده بود فاسد می کردند؛ مثلا میانه ی مرد و زن را به هم می زدند، تا شرى و فسادى به راه اندازند، وخلاصه از آن دو فرشته، سحرى مىآموختند که مایه ضررشان بود، نه مایه نفعشان.
الف) نگاهی به تفاسیر
«وَ اتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَاطِینُ عَلىَ مُلْکِ سُلَیْمَنَ. . . وَ مَا أُنزِلَ عَلىَ الْمَلَکَینِْ بِبَابِلَ هَرُوتَ وَ مَرُوتَ وَ مَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتىَ یَقُولَا إِنَّمَا نحَْنُ فِتْنَه فَلَا تَکْفُرْ. . .»[۱۳۳] مفسرین در تفسیر این آیه اختلاف عجیبى به راه انداختهاند[بعضى مرجع ضمیر«اتَّبَعُواْ »را یهودیان معاصر سلیمان۷دانسته اند و بعضى یهودیان زمان پیغمبر اکرم۶را گویند، و جمعى هر دو را می دانند، و در معناى«تَتْلُواْ»نیز اختلاف کردند عدهاى به معناى قرائت گفتهاند وعده دیگر به معناى متابعت و پیروى و بعضى هم به معناى دروغ می دانند، و در «شیاطین»هم اختلاف دارند بعضى شیاطین انسى و بعضى دیگر شیاطین جنى، دستهاى هر دو را گویند مراد است.][۱۳۴] اما نظرعلامه طباطبائی این است که[براساس سیاق آیات، می خواهد یکى دیگر از خصائص یهود را بیان کند و آن متداول شدن سحر در بین آنان است، و اینکه یهود این عمل خود را مستند به یک و یا دو قصه مىدانند، که در میان خودشان معروف بوده، و در آن دو قصه پاى سلیمان پیغمبر۷و دو ملک بنام هاروت و ماروت۸در میان بوده است. پس بنابراین کلام عطف است بر صورتى که ایشان از قصه نامبرده در ذهن داشتهاند، و می خواهد آن صورت را تخطئه کند، و بفرماید جریان آن طور نیست که شما از قصه در نظر دارید. قرآن کریم از این طائفه یهود خبر داده که مردمى هستند اهل تحریف، و دست اندازى در معارف و حقایق، نه خودشان و نه احدى از مردم نمی توانند در داستان هاى تاریخى به نقل یهود اعتماد کنند. چون هیچ پروایى از تحریف مطالب ندارند، و این رسم و عادت دیرینه ی یهود است، که در معارف دینى در هر لحظه به سوى سخنى و عملى منحرف می شوند، که با منافعشان سازگارتر باشد، و ظاهر جملات آیه بر صدق این معنا کافى است. «فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما»ولى یهود از آن دو ملک یعنى هاروت و ماروت۸تنها آن سحرى را مىآموختند، که با به کار بردنش، و با تاثیرى که دارد، بین زن و شوهرها جدایى بیندازند؛ و هر که در پى سحر و ساحرى باشد، در آخرت بهرهاى ندارد، هم به عقل خود دریافتند چون هر عاقلى می فهمد که شومترین منابع فساد در اجتماع بشرى سحر است، و هم از کلام حضرت موسى۷که در زمان فرعون فرموده بود:«وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُحَیْثُ أَتى» «ساحر هر وقت سحر کند رستگار نیست»[۱۳۵].اگر این طائفه از یهود به جاى اینکه دنبال اساطیر و خرافات شیطان ها را بگیرند، دنبال ایمان و تقوى را مىگرفتند. برای آنان بهتر بود، و این تعبیر خود دلیل بر اینست که کفرى که از ناحیه سحر مىآید، کفر در مرحله ی عمل است، مانند ترک زکات، نه کفر در مرتبه اعتقاد، چه اگر کفر در مرحله اعتقاد بود جا داشت بفرماید: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا»و خلاصه تنها ایمان را ذکر مىکرد و دیگر تقوى را اضافه نمىفرمود، پس از اینجا مىفهمیم که یهود در مرحله اعتقاد ایمان داشتهاند، و لکن از آنجایى که در مرحله عمل تقوى نداشته و رعایت محارم خدا را نمىکردهاند، اعتنایى به ایمانشان نشده، و از کافرین محسوب شدهاند.][۱۳۶] این داستان در کتاب های تاریخ و تفسیر روایی مسلمانان وارد شده است که سیوطی حدیث را به سندهای گوناگون نقل نموده است که خلاصه ی آن از این قرار است که[خداوند دو فرشته هاروت و ماروت۸را برای یک مسئولیت مشخص یعنی تعلیم سحر و جادو به مردم و انتشار آنان در بین مردم و دعوت از مردم برای یاد گرفتن و عمل به آن و انتشار آن فرستاد. یهودیان گناهان و معاصی بزرگی را به این دو فرشته نسبت داده اند و داستانی خیالی، زشت و کفر آمیزی درباره فسق و فجور این دو فرشته ساختند و به دروغ گفتند این دو فرشته از زنی درخواست همبستری کردند. و آن زن خواسته ی آنان را نپذیرفت مگر به شرط اینکه شراب بخورند و مردش را بکشند؛ بعد آن دو فرشته، اسم اعظم خدا را به آن زن یاد دادند و او به آسمان عروج کرد و خداوند او را میان آسمان و زمین مسخر گردانید که در واقع او همان ستاره معرف زهره است. سپس خداوند به آن ها اجازه داد بین عذاب دنیایی و عذاب اخروی یکی را برگزینند، آن دو، عذاب دنیا را انتخاب کردند و لذا بر فراز بابل بین زمین و آسمان معلق گشتند.][۱۳۷]این کذب، دروغ و بهتانی باطل است و[این امر با تصریح قرآن در خصوص عصمت فرشتگان از خطا و گناه در تعارض است «. . . عَلَیهَْا مَلَئکَه غِلَاظٌ شِدَادٌ لَّا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ»اى کسانى که ایمان آوردهاید خود و خانواده خویش را از آتشى که هیزم آن انسان ها و سنگ هاست نگه دارید آتشى که فرشتگانى بر آن گمارده شده که خشن و سختگیر هستند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمىکنند و آنچه را فرمان داده شدهاند (به طور کامل) اجرا مىنمایند!][۱۳۸]سحر در اسلام از گناهان کبیره است و برخی از علماء اهل سنت ساحر را کافر می دانند، هرجایی یافت شوند، کشته شوند و توبه لازم نیست؛ که مالک و احمد و جماعتی از صحابه و تابعین قبل از این دو بر این عقیده اند.[۱۳۹]
ب) نکات آیات جهت ایجاد الگو
با توجه به آنچه گذشت مطالب ذیل حاصل می گردد:
۱- فرشتگان هرگز فرمان خدا را مخالفت نمىکنند و آنچه را فرمان داده شده است اجرا مىنمایند.
۲- سحر از نظر قرآن، تنها برای آزمایش انسان است؛ نه استفاده در طریق نادرست.
۳- ساحر هر وقت سحر کند رستگار نیست.
۵- انسان باید به جاى دنبال کردن اساطیر و خرافات شیاطین در پی کسب ایمان وتقوى باشد.
۶- وقتی فرشتگان الهی:همه تابع دستورات خداوند می باشند؛ به طریق اولی انسان های دارای عقل و فطرت، می بایست تابع فرمان های الهی باشند.
۲-۵- نگاه یهودیان به انبیاء:
یهودیان اعتقاد به عصمت پیامبران جز در زمینه ی وحی الهی، قائل نیستند. پیامبران را افرادی عادی می دانند که در زندگی خود از گناه و خطا و لغزش مبرا نبوده وکارهای ناشایست، انجام میدهند. و در صورت پذیرش چنین امری، مستلزم بیاعتمادی انسان ها به رسولان الهی حتّی در امر وحی می گردد زیرا پیامبر گناهکار و دروغگو که خطاهای بسیاری را مرتکب میگردد چه تضمینی است به این که در زمینه ی دریافت و ابلاغ وحی نیزخطا نکرده و دروغ نگوید؟! اینک به برخی از داستانهای انبیاء به صورت خلاصه پرداخته می شود :
۲-۵-۱- حضرت داود۷ درکتاب مقدس و قرآن
«و واقع شد در وقت عصر که داود از بسترش برخاسته، بر پشتبام خانه ی پادشاه گردش کرد و از پشتبام زنی را دید که خویشتن را شستشو میکند؛ و آن زن بسیار نیکومنظر بود. پس داود فرستاده، درباره ی زن استسفار نمود و او را گفتند که«آیا این بَتْشَبَع، دخترألِیعام، زن اوریای حِتّی نیست؟ و داود قاصدان فرستاده، او را گرفت و او نزد وی آمده، داود با او همبستر شد و او از نجاست خود طاهر شده، به خانه ی خود برگشت. و آن زن حامله شد و فرستاده، داود را مخبر ساخت و گفت که من حامله هستم.»
در ادامه ی مطالب کتاب مقدس میبینیم که داود حیلهای بکار میبرد و میخواهد آن بچهای را که آن زن در شکم دارد، به اوریا نسبت دهد ولی اوریا به خانه ی خود نمیرود و در کنار یاران سربازش میخوابد. در نهایت داود نقشهای میکشد که اوریا در خط مقدم جنگ سخت، قرار گیرد تا کشته شود. و پس از آن داود با همسر او، ازدواج میکند…»[۱۴۰] و داود۷را در قرآن این گونه مییابیم: «وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ»[۱۴۱] «بنده ی ما، داود۷را، به یاد آور که صاحب دستان و قدرت زیاد بود، به درستی که بسیار به سوی پروردگارش، بازگشت مینمود و توبه میکرد.»به قدری آن جناب در راه بندگی خدا_ نه بندگی شیطان و هوس_ قدم برداشت که به مقام جانشینی خدا_ خلیفهاللهی _ رسید.
«یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ. . .»[۱۴۲] «ای داود تو را برزمین، جانشین خود قرار دادم. پس در میان مردم به حق، رفتار کن و حکم نما.»و همین حضرت داود۷ است که بنیاسرائیل را لعن و نفرین میکند: «لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوا وَّ کَانُواْ یَعْتَدُونَ»[۱۴۳]«آنهایی که از بنیاسرائیل کافر شدند، بر زبان داود۷ و عیسی۷، لعن و نفرین شدند. به جهت آن که گناه کردند و تجاوز نمودند.»
الف) نگاهی به تفاسیر
نگاه یهود به انبیاء الهی، نگاهی متفاوت با نگاه قرآن به انبیاء است. قرآن از این خصلت یهودی خبر می دهد:«. . . وَ أَرْسَلْنَا إِلَیهِْمْ رُسُلًا کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولُ بِمَا لَا تَهْوَى أَنفُسُهُمْ فَرِیقًا کَذَّبُواْ وَ فَرِیقًا یَقْتُلُونَ»[۱۴۴][هر وقت رسولى به سوى ایشان آمد و پیامى آورد که خوش آیند و مورد پسندشان نبود، با آن رسول به صورت زشت و ناخوشایندى روبرو شدند، و دعوتش را قبول نکردند، خلاصه، انبیایى که به سوى این قوم آمدند دو دسته شان کردند: یکى آنان که دعوى نبوتشان را تکذیب کردند، و دیگر آنان که به دست مردم کشته شدند.][۱۴۵]در مجمع البیان آمده است:[ممکن است کسى بپرسد چطور در این آیه کلمه مستقبل یعنى«یقتلون»عطف بر ماضى یعنى«کذبوا»شده است؟ جوابش این است که این عطف براى این است که دلالت کند بر اینکه کار این ها این بوده، در گذشته انبیا را تکذیب کردند و کشتند، و در آینده هم اگر به پیغمبرى دست پیدا کنند او را تکذیب خواهند کرد و خواهند کشت، و در جایى که چنین نکتهاى در بین باشد عطف مستقبل بر ماضى صحیح است، علاوه بر اینکه جمله«یقتلون»فاصله است، و چون چنین است لازم است با روؤس آیهها مطابق باشد.][۱۴۶] قرآن بر دیدگاه یهودیان نسبت به انبیاء خط بطلان می کشد.
«. . . أَفَکلَُّمَا جَاءَکُمْ رَسُولُ بِمَا لَا تهَْوَى أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبرَْتُمْ فَفَرِیقًا کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ»[۱۴۷] خطاب متوجه ی یهود است گویا می فرماید: اى یهود بنى اسرائیل، هر زمان پیامبرى از پیامبران از جانب خدا امورى بر خلاف میل و خواهش شما آورد سرپیچى کرده و خویشتن را بزرگ و از پیروى گفتارش امتناع ورزیدیدگروهى را که نتوانستید به قتل برسانید مانند عیسى۷و محمّد۶تکذیب نمودید و برخى را مانند یحیى و زکریا۸کشتید.[و سبب اینکه این عمل به یهودیان صدر اسلام نسبت داده شد در حالى که آنان مباشرت نداشتند، همانا خشنودى و رضایت آنان است نسبت به اعمال گذشتگان.][۱۴۸] چه بسیار مواردی که یهودیان، نجات دهنده ی خود، موسی۷را آزردند، چه بسیار به او تهمت زدند و دستورات و اوامر او را نپذیرفتند، چه بسیار مواردی که موسی۷از آنان ناراحت شد و با آنان درشتی کرد و این ایمان هوسبازانه ی آنان را رد کرد. ارتباط آنان با هارون۷نیز در محدوده همین نگاه آنان است. آن ها دستور هارون۷مبنی بر عدم پرستش گوساله را نپذیرفتند و بر او افترا بستند که او نیز مثل آنان گوساله می پرستد! برخورد آنان با طالوت۷در زمان دستور او به جهاد نیز از همین امر حکایت دارد و آن ها از لشگر و امرجهاد روی برگرداندند که از نشانه خودسری و منفعت طلبی آنان است.و داود و فرزندش سلیمان۸نیز از آزار و اذیت یهودیان سالم نماندند، وشریعت و دستورات و تعالیم آنان را رد کردند.
ب)نکات آیات جهت ایجاد الگو
با توجه به آنچه گذشت مطالب ذیل حاصل می گردد:
۱- دیدگاه یهود به انبیاء الهی:، با موازین الهی در قرآن هماهنگی ندارد.
۲- هر زمان معیار، هوی و هوس گردد هر حکم حقى تکذیب شده و پایمال می گردد.
۳- سراسر تاریخ، شاهد بهانه جویی و رفتار هوس جویانه ی انسان های نفس پرست است.
۴- علت اصلی انتخاب انبیاء:، الگو بودن ایشان برای هدایت یافتن مردمان است.
۵- با مقایسه بین کتاب مقدس و قرآن کریم، پی به شیوه های الگویی و اسوه های متفاوت از یکدیگر برده می شود.
۲-۵-۲- حضرت عیسی۷ درکتاب مقدس و قرآن
خداوند عیسی بن مریم۷را به عنوان پیامبر برای بنی اسرائیل مبعوث کرد. حضرت عیسی۷آیات نبوت و رسالت خود را برای بنی اسرائیل تبیین نمود.
الف) نگاهی به تفاسیر
قرآن به موضع یهودیان نسبت به حضرت عیسی۷و ستیز با او اشاره کرده است«. . . وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا المَْسِیحَ عِیسىَ ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صَلَبُوهُ وَ لَکِن شُبِّهَ لهَُمْ. . . »[۱۴۹]به خاطر کفرشان و تهمت عظیمى که به مریم۳زدند، خدا بر دلهایشان مهر زد و تهمتشان به مریم۳این بود که وقتى فرزند خود، عیسى۷را به دنیا آورد، به او نسبت زنا دادند. . . عیسی۷خود را به آنان معرفی نمود و معجزات و رسالت خود را به آن ها ابلاغ کرد «إِنَّ مَثَلَ عِیسىَ عِندَ اللَّهِ کَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُن مِّنَ الْمُمْترَِینَ»[۱۵۰][این آیه دلیل است که استدلال و تفکر استدلالى صحیح است زیرا خداوند متعال در رد بر نصارى و همچنین براى جواز خلق عیسى۷از غیر راه پدر، به آفرینش آدم۷بدون پدر و مادر دلیل آورده و استدلال کرده است. این استدلال حق است زیرا از جانب حق است.][۱۵۱] حضرت عیسى۷در آغاز ولادتش به زبان آمد و با آنان سخن گفت که:«إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ، آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا»[۱۵۲][تصمیم به قتل عیسی۷گرفتند و توطئه چینی کردند؛ و اگر یاری خداوند و نصرت او در نجات و حفظ عیسی۷از کید و سلطه ی آنان نبود، نزدیک بود او را به صلیب بکشند و به قتل برسانند. یهودیان به دشمنی و قتل عیسی۷کمر بستند اما خداوند در آخرین لحظه به کمک عیسی۷شتافت و او را نجات داد. خداوند یک یهودی از خودشان به نام (یهوذا الاسخریوطی) را به شکل عیسی۷درآورد و ایشان او را به صلیب کشیده و به قتل رساندند.][۱۵۳][«فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ وَ کُفْرِهِم بَِآیات اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنبِیَاءَ بِغَیرِْ حَقٍّ. . .»(ولى) به خاطر پیمانشکنى آن ها، و انکار آیات خدا، و کشتن پیامبران به ناحق، و به خاطر اینکه (از روى استهزا) مىگفتند: «بر دلهاى ما، پرده افکنده (شده و سخنان پیامبر را درک نمىکنیم! رانده ی درگاه خدا شدند.) خداوند به علّت کفرشان، بر دلهاى آن ها مهر زده است که جز عده ی کمى(که راه حق مىپویند و لجاج ندارند،) ایمان نمىآورند.][۱۵۴] شیخ طبرسی گوید:[کسى که بر دلش مهر خورده، به طور قطع، ملعون و مغضوب است.][۱۵۵] اما «وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ»،[منظور از اینکه مىفرماید: بنى اسرائیل انبیا را بدون حق کشتند، زکریا و یحیى۸و غیر آن دو بزرگوار است که قرآن به طور اجمال و بدون ذکر اسامى شریف ایشان از آنان یاد کرده است.«وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ»و «قلب اغلف»قلبى است که پردههایى بر آن افتاده باشد و نگذارد دعوت حقه ی انبیا را بشنود و حق را که به سوى آن دعوت مىشود، بپذیرد و اینکه گفتند: ما یهودیان دلهایمان غلف است، منظورشان این بوده که ما دعوت انبیا را رد مىکنیم و نمىپذیریم و این عدم پذیرش دلهاى ما مستند به خداى سبحان است، خدا ما را چنین کرده،][۱۵۶] علامه طباطبائی ادامه می دهد که:[کأنه خواستهاند بگویند: خدا ما را اغلف القلب خلق کرده و یا خواستهاند بگویند: نسبت به پذیرش دعوت غیر موسى۷این طور خلق شدهایم، چه کنیم اختیارى از خود نداریم، خدا ما را این طور خلق کرده که غیر دعوت موسى۷را نپذیریم. و به همین برای خداى سبحان این تهمتشان را رد نموده، اغلف بودن دلهاشان را مستند به کفر خود آنان دانسته است وخداى متعال (که راه سعادت و شقاوت را براى انسان ها بیان کرده است و فرموده: اگر به حق کفر بورزند، دلهایشان از پذیرش حق به کلى ساقط مىگردد)، دلهاى یهودیان را به عنوان مجازات کفر و جحودشان نسبت به حق از لیاقت و استعداد قبول حق محروم ساخته و نتیجه این مهر زدن بر دلهاشان این شده که این قوم به خدا و حق ایمان نیاورند، مگر اندکى. این نقمت الهى بر قومیت و بر مجتمع یهود نازل شده، پس بر مجموع من حیث المجموع یهود تقدیر شده که دچار این نقمت باشند و دلهایشان به مهر الهى ممهور باشد و در نتیجه ایمان آوردن مجموعشان امرى محال شده باشد و این منافات ندارد که عده اندکى از آنان ایمان بیاورند.][۱۵۷]
ب) نکات آیات جهت ایجاد الگو
با توجه به آنچه گذشت مطالب ذیل حاصل می گردد:
الگوسازی قرآن کریم در مواجهه با یهود- قسمت ۶
آخرین نظرات