ایمونز (۲۰۰۰). معتقد است: هوش معنوی این معیارها را دارا است و پایه های زیستشناختی هوش معنوی را در سه سطح میتوان بررسی کرد: زیستشناسی تکاملی، ژنتیک رفتاری، و دستگاههای عصبی.
کریک پاتریک[۴۲] (۱۹۹۹). معتقد است: همین که در طول تاریخ تکامل انسان، دین توانسته است سازوکارها و راهبردهای روانشناختی را به وجود آورد که از طریق انتخاب طبیعی بتواند بسیاری از مشکلاتی را که اجداد ما با آن روبهرو بودهاند حل و فصل کند، نشاندهنده کارکرد تکاملی دین و معنویت است. از جمله این سازوکارها، دلبستگی، وحدت و پیوستگی، تبادل اجتماعی و نوعدوستی قومی است. در خصوص ارثی بودن تواناییها وظرفیتهای معنوی نیز مطالعاتی انجام شده است، اما شواهد روانسنجی نشان میدهد که هوش معنوی یک ظرفیت عالی شناختی است، نه یک توانایی اختصاصی که صرفاً به بخشی از مغز مربوط باشد که با تخریب مغزی و یا تحریک آن بتوان هوش معنوی افراد را دستکاری کرد.
به نظر میرسد که هوش معنوی بسیاری از معیارهای مطرحشده برای هوش را دارا است.
۱-۷-۴-هوش اجتماعی
تعریف مفهومی هوش اجتماعی:
خصوصیات افرادی که دارای هوش اجتماعی هستند از نظر گلمن و گاردنر (۲۰۰۱): قدرت کنار آمدن و ارتباط برقرار کردن با دیگران ” را هوش اجتماعی میگویند. افرادی که از هوش اجتماعی برخوردارند ، به راحتی با دیگران رابطه برقرار میکنند احساسات و واکنش های مردم را به خوبی پیشبینی کرده و به آن جهت میدهند و مشاجرات را حل و فصل میکنند.
تعریف عملیاتی هوش اجتماعی:
هوش اجتماعی با بهره گرفتن از پرسشنامه ۴۵ عبارتی گاردنر گلمن (۲۰۰۱)، مورد سنجش قرار میگیرد، پاسخ های درست یک امتیاز و پاسخ های نادرست ، امتیازی تعلق نمی گیرد .امتیاز بیشتر نشان دهنده هوش اجتماعی بالاتر است .
هوش اجتماعی برای نخستین بار زمانی که ثراندایک هوش را در سال ۱۹۲۰ به عنوان هوش اجتماعی ، مکانیکی و انتزاعی تعریف کرد به صورت جدی مورد بحث قرار گرفت .
دوقان و چتین(۲۰۰۹)،. اگر چه از آن زمان به بعد مطالعات زیادی در این زمینه صورت گرفته است با این حال این پژوهش ها همواره با مشکلاتی روبرو بوده است . یکی از مشکلات اصلی در مطالعه هوش اجتماعی این واقعیت است که پژوهشگران این سازه را در طول سالها به شیوه های متفاوتی تعریف کردهاند.
در تحقیقات بعدی بر این واقعیت پای می فشارند که هوش اجتماعی ساختار چند بعدی دارد با این حال در مورد جنبه ها ی مختلف آن پیشنهادهای متفاوتی شده است. برای مثال مارلو[۴۳] در سال( ۱۹۸۶) در مدل هوش اجتماعی خود ساختار چهار بعدی را مطرح میکند : الف: علاقه اجتماعی ب: خودبسندگی اجتماعی ج: مهارت های همدلی(توانایی درک دیگران به به صورت شناختی و هیجانی ) د: مهارت های عملکرد اجتماعی (رفتارهای اجتماعی قابل مشاهده ) .
کوز میتزکی و جان ( ۱۹۹۳) بیان کردهاند که هوش اجتماعی از هفت مؤلفه تشکیل شده است:
الف: خلق و خو و حالتهای درونی افراد.
ب: توانایی کلی برای کنار آمدن با افراد دیگر.
ج: دانش درباره قوانین اجتماعی و زندگی اجتماعی.
د: بینش و حساسیت در مو قعیت های اجتماعی پیچیده .
ه : استفاده از تکنیکهای اجتماعی برای نفوذ در دیگران .
و: دیدگاه گیری .
ز: سازگاری اجتماعی.
ارتباط هوش اجتماعی و بهزیستی روانشناختی:مارتین[۴۴](۲۰۰۸). ایجاد یک رابطه سالم یا به دیگر سخن سیاست برقرار کردن یک رابطه یک توان خاص است. به دست آوردن این سیاست از یک سو به هوش اجتماعی مادرزادی وابسته است و از سوی دیگر به آموزش برون گرایی شخصیتی و علاقه به مردم مربوط است که نقش اساسی در بهزیستی روانشناختی دارد.
از زمانهای بسیار دور، همیشه این سئوال مطرح بوده که چه چیزی باعث خوشبختی و بهزیستی می شود! هر یک از پژوهشگرانی که در این حیطه به کار پرداختهاند، عوامل و ابعاد خاصی، معرفی کردهاند که هر فردی که واجد این خصوصیات و ابعاد باشد، دارای نسبتی از بهزیستی روانی است. در این بخش سعی میگردد تبیینهای نظری گوناگون در این خصوص و نیز پژوهشهای صورت گرفته، بررسی شود.
در طول تاریخ، فلاسفه و رهبران مذهبی عقیده داشتند که داشتن عشق و معرفت و عدم دلبستگی به دنیا و متعلقات آن، عامل تکامل و بهزیستی است. معتقدین به اصل سودگرایی، مانند جرمی بنتهام[۴۵] ( ۱۹۴۸ ). اعتقاد داشتند که وجود خوشی و لذت، و عدم حضور درد در زندگی فرد، به بهزیستی می انجامد. به این ترتیب، می توان گفت که این دسته از افراد بر لذت هیجانی، روانی و جسمانی تأکید داشتند.
در واقع می توان گفت از سال ۲۰۰۳با نوشته های دانیل گلمن این عبارت بیشتر به کار گرفته شد و بر سر زبانها افتاد. به عبارت دیگر می توان آن را معادل «هوش بین فردی» نام نهاد. یکی از روانشناسان آن را چنین تعریف میکند: توانایی یک انسان برای درک بهینه انسانهای اطراف خود و نشان دادن واکنش درست در برابر آن ها برای نیل به رفتار موفق اجتماعی. اما اهمیت هوش اجتماعی وقتی بیشتر مشخص می شود که می بینیم (یونسکو) با انتشار یک کتاب به نام « یادگیری اجتماعی – عاطفی و محیط آموزشی» بر افزایش هوش اجتماعی همه دانش آموزان و دانشجویان جهان تأکید میکند. گلمن (۲۰۰۳) علم عصب شناسی کشف کردهاست که طراحی مغز انسان به گونه ای است که او را موجودی اجتماعی میسازد ، یعنی هر زمان که با کسی سر و کار پیدا میکنیم، به گونه ای اجتناب ناپذیر وارد یک رابطه صمیمانه مغز به مغز میشویم.
این رابطه مغزی به ما امکان میدهد که بر مغز، همین طور جسم شخص دیگرتأثیربگذاریم- همان طور که او میتواند بر ما تأثیر بگذارد.حتی عادی ترین تماس های روزمره، به عنوان تنظیم کننده های مغز عمل میکنند، عواطف و هیجانات ما را شکل میدهند و بعضی از آن ها برای ما مطلوب و خواستنی میشوند، و بقیه نه.هر چه قدر ارتباط ما با دیگری از نظر عاطفی قوی تر باشد، تأثیرگذاری دوطرفه مان بر یکدیگر بیشتر خواهد بود. بیشترین داد و ستدهای عاطفی ما با افرادی صورت میگیرد که بیشترین اوقات خود را با آن ها می گذرانیم-به ویژه آنهایی که بیشترین حس دلسوزی و مراقبت را نسبت به آن ها داریم.در طی این ارتباطات مغزی،مغزهای ما با یکدیگر وارد نوعی پایکوبی عاطفی و احساسی می شود.روابط اجتماعی ما با مردم، همانند نوعی تنظیم کننده عمل میکند.چیزی مثل یک ترموستات که عواطف و احساسات ما را، همچنین عملکردهای ذهنی ما را مرتب و منظم میکند.
احساسات حاصله از تماس با مردم، پیامدهای باورنکردنی دارد که سراسر بدن را به ارتعاش در می آورد و سیلی از هورمون های مختلف را که تنظیم کننده سیستم های مختلف بدن، از قلب گرفته تا سلول های ایمنی، هستند در خون جاری میکند. شاید حیرت انگیزترین خبر این باشد که اکنون علم قادر است ارتباط میان استرس آمیزترین روابط و عملکرد ژن های خاص که سیستم ایمنی را تنظیم میکنند، ردیابی کند.
آخرین نظرات