با توجه به تعریف سلامتی (تعریف WHO) متوجه میشویم که سلامتی عمومی یک مسئله چند بعدی است حتی امروزه علاوه بر بعد جسمی، روانی و اجتماعی، جنبه معنوی را هم در نظر میگیرند و باید توجه داشت که ابعاد مختلف سلامتی و یا بیماری بر یکدیگر اثر کرده و تحت تاثیر یکدیگر قرار دارند. چنانچه مشکلات جسمی بر روان فرد ، مشکلات روانی بر جسم او و نیز هر دوی آن ها بر جامعه و اختلالات موجود در جامعه ، بر هر دو بعد دیگر سلامتی اثر میگذارند. لذا اقدامات انجام شده برای ارتقای سلامتی باید به تمام جوانب سلامتی فردی (جسمی و روانی و معنوی) و سلامت کلی جامعه توجه داشته باشد (یون و چو[۴۱]،۲۰۱۴) .
۲-۳-۲ نظریه های سلامت عمومی
سازه سلامت عمومی، بنابر جهت گیری های نظری گوناگون، از مؤلفه ها و اجزای مختلفی اشباع شده است. هر یک از پژوهشگرانی که در این حیطه به کار پرداختهاند، عوامل و ابعاد خاصی معرفی کردهاند که در صورتی که هر فرد واجد این خصوصیات و ابعاد باشد، دارای نسبتی از سلامت عمومی است(یون و چو، ۲۰۱۴). حال در ادامه به بعضی از نظریه ها در این زمینه اشاره می شود.
۲-۳-۲-۱ نظریه زیگموند فروید[۴۲]
به عقیده فروید ویژگی های خاصی برای سلامت عمومی ضرورت دارد. نخستین ویژگی ، خود آگاهی است. یعنی هر آنچه ممکن است در ناخودآگاه موجب مشکل شود، باید خودآگاه شود. خودآگاه لذت طلب نیست. خودآگاهی عنصر اصلی سلامت عمومی است و در شخص بالغ و پخته جایگزین تمایلات غریزی می شود. انسان میتواند تحت راهنمایی “من” آگاه و منطقی ناشادمانی های روان نژندانه خود را با خوش بینی مبادله نماید.
به عقیده فروید انسان متعارف، کسی است که مراحل رشد روانی _ جنسی را با موفقیت گذرانده باشد و در هیچ یک از مراحل بیش از حد تثبیت نشده باشد ، به نظر او کمتر انسانی متعارف به حساب میآید و هر فردی به نحوی از انحاء نامتعارف است. فروید از حیطه روان شناسی، انسان نامتعارف را به دو گروه روان نژند و روان پریش تقسیم میکند و هسته مرکزی بیماری روانی را اضطراب میداند. به عقیده فروید، نوع مکانیزم های دفاعی مورد استفاده افراد سالم، روان نژند و روان پریش متفاوت است. شخص سالم از مکانیزم های دفاعی نوع دوستی، پیشبینی، پارسایی ، ریاضت، شوخ طبعی و والایش استفاده میکند (خیری و شیخ اسلامی ، ۱۳۸۱) .
۲-۳-۲-۲ نظریه کارل یونگ[۴۳]
فرآیندی که موجب یکپارچگی شخصیت انسان می شود فردیت یافتن یا تحقق خود است. این فرایند خود شدن، فرآیندی طبیعی است. در واقع، گرایشی چنان نیرومند است که یونگ آن را غریزه میداند. در انسان فردیت یافته، هیچ یک از وجود شخصیت مسلط نیست؛ نه هشیار و نه ناهشیار، نه یک کنش یا گرایشی خاص و نه هیچ یک از سنخ های کهن، همه آن ها به توازنی هماهنگ رسیده اند. دومین جنبه فردیت یافتن، مستلزم فدا کردن هدف های مادی دوران جوانی و ویژگی هایی از شخصیت است که شخص را قادر به کسب آن هدفها میکند (حسینی، ۱۳۷۷ ، به نقل از خیری و شیخ اسلامی ، ۱۳۸۱) .
اشخاص فردیت یافته باید از همه نیروهای سایه ، چه ویرانگر و چه سازنده ،آگاه شوند. باید وجه تاریک طبیعت جوشش های حیوانی و ابتدایی خود از قبیله میل به ویرانگری یا خودخواهی را دریابند و بپذیرند به معنای تسلیم شدن یا رفتن به زیر سلطه آنان نیست. بلکه صرفاً پذیرش وجود آن ها است. گام بعدی فرایند فردیت یافتن، ضرورت سازش با دوگانگی جنسی روانی است. مرد باید آنیما(خصایص زنانه) و زن باید آنیموس( خصایص مردانه) را بیان کند. ویژگی دیگر، یکپارچگی خود است. همه جنبههای شخصیت یکپارچگی و هماهنگی مییابند. به گونه ای که همه آن ها ویژگی های جنس مخالف، گرایش ها و کنش های مسلط پیشین و تمامی ناهشیار بتوانند بیان شوند. هیچ جنبه، گرایش، یا کنشی برای نخستین بار در زندگی حاکم نیست(لی و همکاران،۲۰۱۳).
ویژگی دیگر چنین اشخاصی، پذیرش و شکیبایی طبیعت انسان به طور کلی است. ویژگی اشخاص سالم، پذیرش ناشناخته و مرموز است، همان طور که یونگ در زندگی خودش پذیرفت. چون این ها تنها آفریده عقل نیستند، میتوانند عوامل نامعقول ناهشیار را به هشیاری راه دهند. اشخاص سالم از شخصیتی برخوردارند که یونگ آن را شخصیت مشترک خوانده است. چون دیگر هیچ جنبه شخصیت به تنهایی حاکم نیست، یکتایی فرد ناپدید می شود. دیگر چنین اشخاصی را نمی توان متعلق به یک صنف روانی خاص دانست(استلمن و همکاران ،۲۰۱۲).
۲-۳-۲-۳ دیدگاه راجرز[۴۴]
شخصیت کامل نتیجه مطلوب رشد روانی و تکامل اجتماعی است. راجرز چندین ویژگی اشخاص کامل یا خود شکوفا را توصیف کردهاست:
۱) اشخاص کامل نسبت به تمام تجربیات آگاهی نشان میدهند.
۲) اشخاص کامل در هر لحظه به طور کامل و پربار زندگی میکنند.
۳) اشخاص کامل به ارگانیزم شان اعتماد دارند.
۴) اشخاص کامل احساس میکنند که بدون قید و بندها و ممانعت ها در تصمیم گیری آزادند.
۵) اشخاص کامل خلاق هستند و زمانی که شرایط محیطی تغییر میکند به صورت سازنده و سازگارانه زندگی میکنند.
۶) اشخاص کامل ممکن است با مشکلات مواجه شوند(لوی و همکاران ،۲۰۱۳) .
۲-۳-۲-۴ دیدگاه آلپورت[۴۵]
آلپورت تصویر خوش بینانه ای از ماهیت انسان ارائه داد و بر بی همتایی فرد تأکید می کرد و معتقد بود که ما کنترل هشیار بر زندگی خود داریم و به صورت خلاق سبک زندگی خود را میسازیم و از طریق نیاز به خودمختاری و فردیت رشد میکنیم. وی به جای تأکید بر ناهشیاری بر هشیاری تأکید می کرد و او نتیجه میگیرد که سلامت عمومی مثبت ۶ مؤلفه دارد:
۱) یک شخص بالغ حس بسیار گسترده ای از خویشتن دارد.
۲) سازگاری اجتماعی یک شخص بالغ از طریق ارتباط گرم وی با دیگران مشخص می شود.
۳) امنیت عاطفی و خویشتن پذیری مشخصه دیگر شخصیت بالغ است.
۴) یک شخص بالغ با ادراکها، مهارت ها و وظایف واقع گرایانه نیز مشخص می شود.
۵) شخص بالغ مستعد، خود عینیت بخش و به طور منطقی شوخ طبع است.
۶) فرد سالم یک فلسفه یکپارچه از زندگی دارد و میتواند تمام موضوع ها را به گونه ای روشن، با ثبات و همچون راهی نظام دار، برای دیدن معنی در زندگی خود به هم پیوند دهد(سینوکی و همکاران، ۲۰۰۹).
۲-۳-۲-۵ نظریه اریک اریکسون[۴۶]
اریک اریکسون سلامت عمومی را کسب مهارت هایی مانند اینکه در زندگی اجتماعی باید عاری از تعارض باشد، در کارش ماهر و استاد باشد، ابتکار نامحدود داشته باشد و در نهایت در مورد فرایند زندگی، نظریه معنوی روشن و قابل درکی داشته باشد میداند (لی و همکاران ،۲۰۱۳) .
۲-۳-۲-۶ نظریه آلبرت الیس[۴۷]
آلبرت الیس معتقد است افراد دارای سلامت عمومی دارای ویژگی های زیر هستند: نداشتن معیار مطلق برای درست یا نادرست، تا حدودی انتخاب آزادی دارند و به خاطر اشتباهاتش دیگران را سرزنش نمی کنند، زندگی را همراه با مسئولیت و حل مشکلات آن لذت بخش می دانند، برای هر مشکل راه حل های مختلف را در نظر می گیرند و سعی در انتخاب بهترین آن را دارند(سینوکی و همکاران ، ۲۰۰۹) .
۲-۳-۲-۷ نظریه پرلز[۴۸]
فریتس پرلز معتقد است انسان برخوردار از سلامت عمومی دارای مشخصات زیر است:
آخرین نظرات